لیبی سیبی که رسیده تر بدامان استعمار افتاد


لیبی

  سیبی که رسیده تر

به دامان استعمار افتاد

یونگه ولت ـ ترجمه رضا نافعی

آنچه امروز به نام کشور لیبی می شناسیم ساخته قدرت استعماری ایتالیاست. در آغاز قرن بیستم ایتالیا بخش های سه گانه این سرزمین را که  هر یک از آنها مستقل بودند  به تصرف خود در آورد. این سه بخش  عبارت بودند از : قورینائیه (کیرینائیکا)  در شرق، طزابلس ( تریپولیتانین)    در غرب و فزان در جنوب. ایتالیا  پس از اشغال هر سه بخش آن را »  لیبیا ایتالیانا » نامید. صحرائی خشک و خالی میان مراکز آن سه بخش قرار داشت که گهگاه واحه ای نیز در آن دیده می شد. لیبی از 1400 سال پیش اسلامی شده و  فرهنگ عربی بر بخش عمده ای از آن مسلط گشته است. دیگر کسانی که از بازماندگان دوران ماقبل اسلامی هستند و هنوز در لیبی زندگی می کنند ساکن مناطق حاشیه ای غرب و جنوب شرقی هستند. لیبی تا سالهای 1960 سرزمینی عقب مانده بود  و هنوز هم  در لیبی  وزن  ساختار قبیله ای و ماقبل مدرنیته  وزن اصلی است.  امروز در حدود 140 قبیله و عشیره گوناگون در آن کشور زندگی می کنند که بر زندگی سیاسی و اجتماعی لیبی تاثیر می گذارند.

این سرزمین از قرن شانزدهم میلادی تا 1911سال تحت تسلط امپراتوری عثمانی قرار داشت و در آمد قشر برجسته آن، که ساکن مناطق ساحلی بودند، از دزدی دریائی حاصل می شد و بقیه عشایر و قبائل نیز می بایستی خود مشکلات خویش را حل کنند. تمرکز بر  دزدی دریائی و حمله به ناوگان کشورهای اروپائی و نیز زد و خورد ها و دشمنی های قبیله ای و همچنین اقتصاد گسترده  قبیله ای  زیان های ماندگاری بر ساختار اقتصادی مانده ازدوران باستان وارد آورد. فرقه سنوسی با استفاده از خلاء قدرت و ضعف مسلط بر این مناطق  از سال 1837 موفق به گسترش دامنه نفوذ خود در شمال آفریقا شده بود. هسته قدرت  سنوسی ها «زاویه» ها بودند که نوعی صومعه اسلامی محسوب می شدند و در مراکز روستائی، فرهنگی و بازرگانی رشد یافته بودند.

از سال  1902به بعد نفوذ اقتصادی ایتالیا بر مناطق ساحلی لیبی رو به افزایش نهاد.  در پی جنگی که در سالهای 12 ــ 1911 میان عثمانی و ایتالیا در گرفت، کشور سلطنتی ایتالیا موفق به تسخیر طزابلس و قورنیائیه  گشت. در سال 1914 نیروهای نظامی ایتالیا  فزان را هم اشغال کردند.

امپراتوری عثمانی نیروئی در لیبی مستقر نکرده بود. در نتیجه نیروی اصلی مقاوم در برابر ایتالیا   جنگجویان قبائل محلی بودند. سنوسی ها که برغم انتقاداتی که داشتند مخالف امپراتوری عثمانی نبودند نیز به مقاومت در برابر نیروی نظامی ایتالیا پرداختند و توانستند با ایجاد اتحاد با چند قبیله حتی مدت زمانی بخش عمده خاک لیبی را پس بگیرند.

در سال 1917 بخشی از سنوسی ها تحت رهبری ادریس المهدی السنوسی ، نوۀ پایه گذار این فرقه تغییر جبهه داد. ادریس موفق شد با کمک ایتالیا  موضع خود را بنام امیرقورنیائیه( کیرنائیکا) تحکیم کند، در طرابلس  یک جمهوری مستقل بوجود آمد.

با روی کار آمدن فاشیست ها در سال 1922 در ایتالیا، موسولینی فورا  فرمان داد خاک لیبی دوباره بعنوان مستعمره اشغال گردد . ادریس به انگلستان پناه برد و در آنجا بعنوان تبعیدی ماندگار شد ولی مقاومت تحت فرمان شیخ عمر المختار یکی از شیوخ سنوسی سازمان یافت. واکنش  اشغالگران جستجوی خانه به خانه و اعدام های جمعی مردم بود. افزون بر این خلبانان ایتالیائی به بمباران مردم بی پناه واحه ها دست یازیدند ــ  ایتالیا در سالهای 28 ــ 1927 گازهای سمی نیز علیه مردم لیبی بکار بست. در سال 1930 حدود 100 هزار نفر از اهالی قورینائیه( کیرنائیکا) در اردوگاههای ایتالیائی ها در اسارت بسر می بردند که فقط نیمی از آنها زنده ماندند. عمر المختار نیز در سال 1931 به دار آویخته شد. تعداد دقیق قربانیان استعماری ایتالیا در لیبی هنوز هم روشن نشده است. در حدود یک سوم از مردم لیبی  از گرسنگی و در جنگ های توسعه طلبانه نظامیان ایتالیائی از بین رفتند. تا همین اواخر هم ایتالیا منکر جنایاتی بود که در دوران استعمار مرتکب شده بود.

اشغال لیبی توسط  ایتالیا سبب شد زیربنای سنتی این سرزمین نیز نابود گردد  و تبدیل به یک مستعمره کشاورزی شود. ماموران استعماری تمام زمین های بارور و ارزشمند را از صاحبان آنها گرفتند و   به ایتالیائی ها دادند. رهبری فاشیستی بیش از 100 هزار نفر ازساکنان مناطق عقب مانده  درجنوب ایتالیا را به زمین های اشغال شده در  طزابلس  و قورنیائیه   انتقال و اسکان داد.  ولی سیاست تصاحب زمین که فاشیستها در پیش گرفتند به نتایج دلخواه نرسید و با پایان جنگ جهانی دوم  بسیاری از  ایتالیائی های لیبی را ترک کردند  و آنها را که خود نرفتند  انگلیسها کوچ دادند . باقی مانده را نیز  شورای نظامی انقلابی  در سال 1969 اخراج کرد.

 جنگ جهانی دوم سخت موجب ویرانی لیبی گشت ــ نیروهای موسولینی و همپیمانهایش لیبی را تبدیل به پایگاهی برای حمله به مصر کردند که در آن زمان مصر انگلیس خوانده می شد. تا شکست نهائی ایتالیا، فقط شهر بنغازی 5 بار دست به دست گشت… سر انجام، باقی مانده نیروهای شکست خورده ایتالیا و آلمان به تونس گریختند و در 10 ماه مه 1943 تسلیم شدند.

از آن پس، لیبی مدتی تحت تسلط ماموران نظامی انگلیس و فرانسه قرار داشت. انگلیس ها قصد داشتند قورنیائیه  را تصرف کنند، و فزان در اختیار فرانسه قرار گیرد و طرابلس نیز زیرنظر  سازمان ملل در اختیار ایتالیا باقی بماند. از این رو انگلیس ها دست به ترکیب آن ساختار استعماری که فاشیست ها برای طزابلس ایجاد کرده بودند نزدند. ولی طرح تقسیم لیبی عملی نشد و طبق تصمیم سازمان ملل متحد که در سال 1951 به تصویب رسید، بخش های سه گانه لیبی با ترکیب فدراتیو و بعنوان  «کشور پادشاهی متحدۀ لیبی» استقلال یافت.

میراث دوران استعمار نکبتبار بود. در سال 1951 که استقلال لیبی اعلام شد ، 95 در صد از مردم لیبی بی سواد بودند.  فقط 16 نفر تحصیلات دانشگاهی داشتند. لیبی از  فقیرترین کشور های جهان بود. در آمد سالانه اهالی آن 15 دلار بود. زمین های حاصلخیز کشور کماکان در مالکیت زمین داران ایتالیائی بود که با پرداخت مزدی بخور و نمیر  کارگران محلی را بکار می گرفتند. یگانه صادرات سودآور لیبی گرد آوری و صدور آهن پاره های نظامی، بازمانده در میدان های جنگهای پیشین بود.

ملک ادریس اول در واقع عروسک دست  انگلیس ها بود. از جمله کارهای او اجاره دادن پایگاهای نظامی به  انگلستان و آمریکا بود، که وقتی در بحران کانال سوئز در  سال1965 و 1967 در جنگ شش روزه با اسرائیل مورد استفاده قرار گرفتند، با  اعتراض اعراب روبرو گشت.

اطرافیان ملک ادریس عمدتا عبارت بودند از شیوخ پیشین سنوسی و رهبران قبائل قورنیائیه  . رهبران  قبائل طزابلس و فزان تقریبا راه به دستگاه قدرت نداشتند.  تازه در سال 1963 بود که تغییر نظام کشور از فدراسیون  به کشور واحد مقرر شد، آنهم بر روی کاغذ.

پس از اعلام استقلال لیبی، در سال 1951، نیز زمین هائی که فاشیست های ایتالیائی مصادره کرده بودند کماکان در دست ملاکان ایتالیائی باقی ماند. بازرگانی و صنایع نیز عرصه عمل ایتالیائی ها بود. با کشف  منابع نفتی لیبی  در سال 1955 ملک ادریس عملا پذیرفت که خاک لیبی  میان شرکت های بزرگ نفتی جهان تقسیم شود و  در مقابل، شرکت های نفتی، اندک پولی بعنوان  حق بهره برداری  از منابع ، برای مخارج کشور، در اختیار ملک ادریس قرار دهند. این در آمد نفتی تقریبا بطور کامل در اختیار اقلیت ممتازی قرار می گرفت که   در راس کشور قرار داشتند و اکثریت مردم چون گذشته در فقر و عقب ماندگی بسر می بردند. بسیاری از عشایر و واحه نشین ها بامید در آمد بهتر دست از کار کشاورزی کشیدند و گروه  گروه  به میدانهای نفتی روی آوردند. اما   آنها   نه تحصیلات کافی داشتند و نه آموزش ها فنی دیده بودند ، ناچار کاری که به آنها داده می شد از حد کارهای کمکی جنبی فرا تر نمی رفت.

در آمد های نفتی قشرممتاز حاکمه را بسوی فساد و رشوه خواری شدید سوق داد. دامنه اعتراضات به این وضع بالا گرفت. واکنش قشر ممتاز اعمال فشار به معترضان بود. شکل ظاهری نظام حکومتی در لیبی سلطنت مشروطه بود، ولی ملک ادریس در عمل می توانست  جلوی تصویب هر قانونی را که نمی خواست ، بگیرد. او در همان سال 1952 فعالیت تمام احزاب سیاسی  واتحادیه های صنفی مستقل را ممنوع کرد. پس از سقوط خانواده سلطنتی در مصر که همسایه لیبی است، ملک ادریس یا بسیاری از سیاستمداران را زندانی کرد  و یا مانع شرکت آنها در زندگی سیاسی گشت.

در زمان ملک ادریس اول تصدی کلیه مشاغل عالی  در دستگاه دولتی، پلیس و سازمان اطلاعاتی از امتیازات قشر ممتاز فوقانی لیبی بود. یگانه استثناء مشاغل نظامی  بودند که می توانستند نصیب عشایر فاقد امتیاز گردند. گروهائی از افسران ارتش از عقب ماندگی تثبیت شده و حراج منافع ملی لیبی رنج می بردند.  در سال 1969 گروه «سازمان افسران آزاد وحدت خواه»  دست به یک کودتای نظامی زد که تقریبا بدون خونریزی صورت گرفت. شورای  نظامیان انقلابی ارتش، سرهنگ معمر قذافی را که  در آن زمان فقط بیست و هفت سال داشت، بعنوان رهبر کودتا و فرمانده نیروی نظامی مورد تایید قرار داد. در  دوران قذافی شعار «آزادی، سوسیالیسم، وحدت » رهنمود عمل بود و روند نوگرائی رادیکال در جامعه لیبی آغاز گشت.

شخصیت پر تناقض قذافی ویژه امروز نیست ، او از آغاز چنین بود  و امروز تناقض های شخصیت او پررنگ تر نیز شده است. او فرزند یک روستائی صحرا نشین، از قبیله ای  کم نفوذ است که نخست به یک مدرسه اسلامی رفت. پدر بزرگ او در سال 1911در جنگ علیه ایتالیا کشته شده بود، پدر و عموی او سالها در اردوگاه فاشیستی ایتالیا در اسارت بسر می بردند. قذافی به دبیرستان نظام لیبی راه یافت و بعنوان افسر برای دیدن آموزش های نظامی  به انگلستان فرستاده شد و پس از آن ترقی برق آسای او در ارتش لیبی آغاز گشت.

اکثرا اعتقادات سیاسی قذافی را » سوسیالیستی »  یا » مارکسیستی  » توصیف کرده اند، ولی او در حقیقت یک ناسیونالیست عرب با گرایش های قوی اسلامی و پان عربی است. همکاری  موقت او با اروپای شرقی ، صرفا جنبه تاکتیکی داشت.

البته اصلاحاتی که شورای انقلابی نظامی  آغاز کرد و پیش برد شباهت هائی با مدل سوسیالیسم در اروپای شرقی داشت، از جمله : بالا بردن سطح  حداقل دستمزدها، ملی کردن  بسیاری از موسسات، اصلاحات ارضی، هدایت دولتی اقتصاد و کنترل قیمت ها و انحصار بازرگانی خارجی در دست دولت. اندیشه ای که    اساس  این سیاست بود کاملا با شرائط واقعی کشور و مناسبات حاکم بر آن مطابقت داشت : جامعۀ قبیله ای لیبی   فاقد یک بورژوازی ملی بود که حامل  روند نوسازی باشد، از این رو اصلاح طلبان فقط با اتکاء بر دستگاه دولتی می توانستند کار اصلاحات را به پیش ببرند.

عجایب  دوران  قذافی  از کجا ناشی می شد؟     یک برنامه جامع نوسازی فقط وقتی می تواند عملی گردد که یک دولت کار آمد ملی (ناسیونال اشتات) زمام کار را در دست داشته باشد، ولی لیبی حتی تا همین امروزدولت ملی  یا دولت ــ ملت (  Nation-state  ناسیونال اشتات ) نیست بلکه ترکیبی است از تجمع قبائل و عشایر ماقبل مدرن، که زیر سرپوش یا خیمه  نارسای دولتی، بزحمت «جمع و جور» شده است. به همین دلیل لیبی بطور مستمر  بی ثبات است .  دولت باید پیوسته  هم حفظ  علائق گوناگون قبائل مختلف را درنظر داشته باشد، هم خواست های اصلاح طلبان و سنت گرایان را هماهنگ سازد، هم میان علائق رؤسای عشایر ماقبل مدرن و موازین مدیریت مدرن هم آهنگی بوجود آورد تا کار هدایت کشور به سامان برسد.    کیش شخصیتی که قذافی برای خود ایجاد کرده نیز در همین جزئیات نهفته است. او خود را یگانه شخصی می دانست که می تواند این علائق متنافر و از هم گریزان را توازن بخشد و جامعه لیبی را گرد هم آورد. او مدت زیادی در انجام این کار موفق نیزبود.

از آنجا که قذافی خود از یک طایفه نسبتا بی اهمیت برخاسته است فاقد پشتوانه قدرت سنتی است. شورای انقلاب که او در راس آن قرار داشت پیوسته در معرض تهدید توطئه های نظامی، کودتاهای نافرجام و شورش های عشیرتی قرار داشت. شورای انقلابی نظامیان  برای مقابله با رهبران قبائل قورنیائیه که هوادار سلطنت بودند نخست با قبائل طرابلس و فزان ائتلاف کرد. در سایه این ائتلاف نخستین بخش اصلاحات عملی گشت  و قدرت مرکزی در برابر قدرت قبائل تقویت شد.

انحلال رسمی شورای نظامی و اعلام » جماهیر خلق»  یا » حکومت توده ها»  ، در سال 1977، تلاشی بود برای گستردن پایه اجتماعی  رژیم تا بتوان با اتکاء به آن اجرای  برنامه اصلاحات  و نوسازی را استمرار بخشید و به مقابله با علائق کوچکتر قبائل پرداخت. لیبی برای جلب حمایت مردم  به  تقلید از مصر»حزب عربی سوسیالیستی» را بنیاد نهاد که این تلاش نتیجه مطلوب را ببار نیاورد و شکست خورد. اما لیبی  حوزه های حزبی را حفظ   و آنها را تبدیل به «کمیته های خلق» کرد.   اعضای کمیته های خلقی  می بایست در «کنفرانس های خلقی»   مستقیما از سوی مردم انتخاب شوند و کارشان عبارت بود از رسیدگی به خواست های گوناگون مردم و حل مسائل محلی.

قذافی  در»کتاب سبز» به توصیف و تشریح » سومین نظریه جامع » خود می پردازد  و می کوشد تا مبانی ایدئولوژیک «انقلاب از بالا را روشن سازد. او هم مدل دموکراسی غربی را رد کرد و هم دیکتاتوری پرولتاریا را. بنظر او جای آنها را باید انقلاب مستمر بگیرد که  دموکراسی مستقیم توده هاست. اندیشه ای که مدتی هم مورد علاقه چپ های اروپائی قرار گرفت.

درعمل ولی جمهوری خلق به ادامه حیات فرهنگ های قبیله ای و عشیره ای کمک کرد. کمیته های خلق که اغلب زیر فشار تشکیل می شدند پوسته های خالی از مغز بودند که در آنها پست های نان و آب دار، بر حسب تعلقات قبیله ای، تقسیم می شدند. قذافی با » انقلاب فرهنگی» ، که با تمسخر غرب روبرو می شد، نیز  نتوانست جامعه قبیله ای لیبی راتغییر دهد.

شورای انقلابی نظامی، که ظاهرا ملغی شده بود، برای مقابله با علائق ویژه طوائف ، کمیته های انقلاب را  سازمان داد. در آغاز وظیفه آنها تجهیز توده های مردم بود، ولی نقش این انقلابیون حقوق بگیر با شتاب تبدیل شد به دستگاه کنترل که کارش به کرسی نشاندن خطی بود که کنفرانس اصلی تعیین می کرد. اختیارات  » انقلابیون » در جامعه لیبی در هیچ جا تعریف نشده بود، کارهای کمیته های انقلاب مبنای قانونی نداشت. در چنین وضعی روی دادن  تخلفات  قطعی بود. با این همه قذافی موفق شد، با کمک دستگاه امنیتی نیرومندی که ایجاد کرد ه بود، از یک سلسله  سوءقصد ها جان به در برد و اغلب توطئه ها و نقشه های کودتا ها را در نطفه خفه کند.

در طول نبرد دراز مدت برای حفظ قدرت، بیشتر همراهان سیاسی قذافی  و وزیران او قربانی شدند. و در اغلب اوقات جای آنها را اعضای طایفه او یا دیگر » قبائل مورد اعتماد »  گرفتند.

قذافی که خود در آغاز بشدت با ساختار دور از تجدد  قبیله گرائی مبارزه می کرد در سالخوردگی تن به سازش داد و به اعضای طایفه  و به اغلب خویشان و بستگان خود پست های نان و آب دار داد و خطاهای ناپسند آنان را نادیده گرفت.

از زمان حکومت سلطنتی در لیبی بخش مهمی از صاحبان صنایع اروپا چشم به نفت لیبی دوخته بودند. دلیلش هم این بود هم کیفیت نفت لیبی مرغوب است هم حمل و نقل آن آسان. وارد کردن نفت از لیبی برای خریدار خطر عبور از کانال سوئز را در بر نداشت، که در آن زمان منطقه ای جنگی بود، از این گذشته به دلیل نزدیکی لیبی به اروپا  مخارج حمل و نقل آن کمتر بود.

بلافاصله پس از ساقط شدن حکومت سلطنتی، دولت انقلابی از شرکت های نفتی خواستار دریافت سهم بیشتری شد. با بالارفتن در آمد دولتی، دولت انقلابی برنامه آموزش را تغییر داد و مخارج آموزش کارگران و کارشناسان را تامین کرد بطوری که اتباع جمهوری خلق چند سال بعد توانستند امر استخراج نفت را کاملا خود در دست بگیرند. افزایش بهای نفت در سالهای هفتاد  سبب سرازیر شدن میلیاردها دلار به صندوق دولتی لیبی گشت  که قذافی با آن نه تنها بودجه نظامی و سیاست خارجی خود را تامین کرد  بلکه دست به صنعتی کردن لیبی نیز زد و یک نظام بهداشتی و اجتماعی در لیبی به اجرا گذاشت که در قاره آفریقا همانند نداشت. بالاترین درآمد سرانه ملی در شمال آفریقا متعلق به لیبی بود.

در بیابان شهرهائی مدرن ایجاد کرد که مردم پس از ویران کردن ساختمانهای کهنه می توانستند بدون پرداخت اجاره ساکن خانه های مدرن شوند. طول متوسط عمر  که در سال 1970  53 سال بود در سال 2010 به 75 سال ارتقاأ یافته بود. افزون بر این یک برنامه عظیم برای آبیاری آغاز گشت. از آن زمان آبهای زیر زیرزمینی در صحاری استخراج و به مناطق ساحلی منتقل می گردد. البته عواقب زیست محیطی این برنامه مورد مناقشه است و عملا مشاهده شد که منابع آبهای زیر زمینی صحاری محدود هستند.

لیبی چند بار نیز برای ایجاد صنایع اتمی تلاش کرد و در سال 2007 با پرزیدنت نیکلا سارکوزی قراردادی  برای ایجاد یک رآکتور مشترک اتمی امضاء کرد ــ که البته  این برنامه به اجرا در نیامد.

ولی جامعه لیبی  در مراکز صنعتی نیز یکدست نشد. به این معنی که : کارشناسان علمی و فنی معمولا از اروپای غربی استخدام می شوند،  مدیریت اداری و مدیریت متوسط را خود لیبیائی ها بعهده می گیرند و کارگل به کارگران مهاجر از کشورهای همسایه سپرده می شود.

پس از بازشدن فضای سیاسی و راه یافتن غرب به لیبی محافل غربی با شگفتی مشاهده کردند که لیبی کشوری است ثروتمند و دارای ساختار  و زیربنای مدرن که تعداد بیسوادان آن اندک است، مایحتاج معمول برای زندگی در اختیار همه مردم هست  و بر خلاف بسیاری از کشورهای همسایه کودکانی که در  خیابان ها  مشغول گدائی باشند، دیده نمی شوند.

این مقاله فصلی از کتابی است که در ماه اکتبر، در وین( اتریش)  منتشر خواهد شد. این کتاب در برگیرنده مقالات متنوعی از نویسندگان متفاوت خواهد.

http://www.jungewelt.de/2011/08-27/013.php

10 پاسخ

  1. با سپاس و قدردانی فراوان از همه کارهای رضای عزیز، این مقاله هم یکی از گزیده های ارزشمند تو است که بیهودگی همه ادعاهای غرب در مستعمره سازی مجدد لیبی را نشان می دهد.
    قلمت پررنگ، تلاشت قرین پیروزی باد. ا. م. شیری

  2. سلام . آقای نافعی چه عنوان و تیتری این بار برای ترجمه خود انتخاب کرده اید ! » لیبی سیبی که رسیده تر به دامن استعمار افتاد » پیام آور حقیقت تلخ و دردناکی است . در خبر آنلاین نوشته کوتاهی موجود است . مایلم بجای کامنت خودم آن را برای شما ارسال کنم .زیرا نگاهی نسبتا دقیق به شرایط لیبی تحت حکومت قذافی دارد . و بازگو کننده مسائلی است که در جاهای دیگر کمتر به آنها پرداخته می شود .
    » براساس نظریه معروف مارپیچ سکوت نوئل نیومن نخبگان جامعه تحت تاثیر فضای سنگینی که رسانه ها می سازند حاضر نیستند اظهار نظر کنند. براساس نظریه مار پیچ سکوت نخبگان و حتی افراد عادی جامعه وقتی دریابند عقاید و افکار آنها در سطح جامعه در اقلیت قرار دارد جرئت اظهار نظر خود را از دست می دهند و حاضر نیستند نظری مخالف آنچه رسانه ها در افواه عمومی ایجاد کرده اند ارائه دهند چرا که مورد استهزاء، انتقاد، تنفر و بی محلی دیگران قرار می گیرند. رسانه ها در ماجرای لیبی چنین جو و فضایی برای جهانیان پدید آوردند. بدون تردید قذافی رهبر خوبی نبود و البته دیکتاتور بود اما این همه ماجرا نیست. یعنی همه آنچه که رسانه ها لازم دیدند برای ما توصیف و ترسیم کنند دیکتاتور بودن قذافی نبود. آنها خیلی چیزها درباره لیبی را به ما نگفتند تا ما باور کنیم حمله به این کشور درست بود و حرکت مسلحانه داخلی مردم لیبی که خیلی سخت می توان نام انقلاب را روی آن گذاشت کاملا درست و منطقی بوده است.
    در اینجا به میزان کمی از آنچه که رسانه ها صلاح ندیدند درباره لیبی دوران قذافی به ما بگویند اشاره شده است:
    •- در دوران قذافی بدون بهره به مردم لیبی وام داده می شد.
    •- دانشجویانی که در رشته های تخصصی آموزش می دیدند از دریافت یک دستمزد معمولی بهره می بردند تا آموزش آنها تمام شود .
    •- اگر کسی قادر نبود کار پیدا کند دولت تمام حقوق اورا تا زمانی که کار دیگری پیدا کند می پرداخت (حقوق دوران بیکاری)
    •- آن هنگام که کسی ازدواج می کردد زوج بطور مجانی صاحب یک آپارتمان مجانی از سوی دولت می شد.
    •- هرکسی می توانست در هرجای دنیا به تحصیل اشتغال پیدا کند در آنصورت دولت ۲۵۰۰ یورو به اضافه هزینه اتومبیل را به او می داد.-
    •- اتومبیل ها به قیمت تمام شده کارخانه فروخته می شدند
    •- لیبی به هیچ کشوری در دنیا یا دستگاهی بدهکار نبود حتی یک سنت. هیچ کس در دنیا طلبی از لیبی ندارد.
    •- آموزش رایگان برای همه شهروندان مهیا بود
    •- ۲۵% از جمعیت لیبی دارای تحصیلات دانشگاهی هستند.
    •- گدا در شهر های این کشور نبود، بی خانمان و کارتن خواب نداشته است تا زمانی که بمباران های اخیر آغاز شد.
    •- نان در لیبی پانزده سنت (کمتر از یک چهارم دلار) است
    در ادامه تحلیل جالبی نیز دیده می شود که می گوید: چرا آمریکا و دیگر کشور های سرمایه داری لیبی را دوست نمی دارند. قذافی تمایلی برای دریافت وام از بنیاد پولی جهانی یا بانک جهانی که از بهره بالا برخوردار است نداشت . در زبان ساده تر لیبی یک کشور مستقل بود! این یکی از دلایلی است که جنگ با لیبی آغاز شده است. لیبی تنها کشوری است که تولیدنفت می کند ولی پول آنرا نه به دلار آمریکا ونه به یورو دریافت می کند بلکه طلا را جایگزین آن کرده است. این می تواند دیگر کشور های جهان را به ورشکستگی بکشاند زیرا کشور های غربی اغلب ذخیره طلا به اندازه کافی ندارند تا در مقابل پول های بی رویه ای که چاپ می کنند پشتوانه ای باشد.
    مردم لیبی می توانند الان خوشحال باشند. جشن بگیرند و ادعا کنند که دیکتاتور بزرگ را با کمک بیگانگان یا بدون کمک آنها از سر راه خود برداشته اند اما هرگز نمی توانند تضمین بدهند که دست کم همین آینده را برای خود و نسل های آینده شان فراهم آورند. آیا کسی هست که همین وضع موجود را برای آنها تضمین کند؟ ایا واقعا مردم لیبی پیروز شده اند؟ آیا در آینده کسی به ما خواهد گفت که مردم لیبی آلت دست اروپایی ها شدند تا با دست خودشان ثروتشان را به بیگانگان واگذارند؟
    وقتی مارپیچ سکوت شکست و نخبگان و تحلیلگران و اندیشمندان و صاحبان درک درست ، فارغ از جو هیجان زده جهانی ناشی از فعالیت جهت داررسانه ها مجددا به اظهار نظر پرداختند آنگاه مشخص خواهد شد که ماجرای لیبی فریب یک ملت بود یا پیروزی یک ملت !!!!!

  3. و این هم دو کلمه از زبان وزیر امور خارجه کشوری که فریاد مبارزه ضد امپریالیستی اش گوش فلک را کر کرده است !
    صالحی وزیر امور خارجه در گفت‌وگو با روزنامه«جام‌جم» برای نخستین بار از ارسال کمک‌های مخفیانه جمهوری اسلامی ایران به انقلابیون لیبی در جریان درگیری با رژیم معمر‌قذافی پرده برداشت.علی‌اکبر صالحی گفت: ما پیش از سرنگونی قذافی با بسیاری از گروه‌های معارض در لیبی ارتباط داشتیم و بیش از ۳ تا ۴ محموله کمک‌های غذایی و دارویی را بدون سر و صدا به بنغازی فرستادیم، از این رو مصطفی عبدالجلیل، رئیس شورای عالی انتقالی لیبی به دلیل همراهی و کمک‌های ‌ایران، نامه‌ای تقدیرآمیز برای رئیس‌جمهور، قبل از سقوط قذافی ارسال کرد. رئیس دستگاه دیپلماسی کشورمان با اشاره به این‌که انتظار نداشته باشید همه سیاست‌ها، طرح‌ها و رایزنی‌های خود را مستمرا در معرض سمع و دید دیگران قرار دهیم، افزود: باید زمان مناسب مطرح کردن اقدامات کاملا فراهم شود و بعد آن را اعلام کنیم.

  4. پـور گـرامی
    ممنون از اطلاعاتی که در اختیار من و خوانندگان این ولاگ گذاشتید. نظریه » مارپیچ سکوت» حکایت از واقعیتی تلخ می کند. ایجاد خفقان در جامعه راههای گوناگون دارد. یکی از آنها همین است که شما به آن اشاره کرده اید و می بینید که مؤثر است ! و می بینید که چه اندکند صداهائی که برغم وجود این جو سنگین از گفتن حقایق باز نمی ایستند. اندکند، ولی هستند و خاموش هم نمی شوند. سرافراز بمانید.

  5. بسيارسپاسگزارم از تمامي زحمات شما بابت اطلاع رساني دقيق و مستقل ازرسانه هاي امپرياليستي و كاسه ليسان خصوصا ايراني آنها با عناوين سلطنت طلب – دموكراسي خواه – آزاديخواه – ملي گرا- تجزيه طلب و … حتي چپ هاي بريده كه امروزه خود را دموكرات مينامند(مانند حتي فدائيان اكثريت و غيره ) عليرغم گفتار و تحليل هايشان در نهان دل بي صبرانه روزشماري ميكنند با حمله نظامي امريكا و هم پيمانانش (ناتو) كه نابودي كليه زيرساختهاي كشور همراه با عظيم ترين و بيسابقه ترين كشتاردر صورت ممكن خواهد بود به ايران آمده و سروري و آقائي نمايند شما به روشني سياست ها و جنگ افروزي هاي امريكا و ديگر دشمنان بشريت را ترسيم و تحرير ميكنيد اطمينان راسخ دارم نام رضا نافعي و هم انديشان او در قلب و تاريخ ستم ديده گان و انسانهاي آگاه ثبت و ماندگار خواهد شد شما به درستي و شايستگي نشان ميدهيد مشكل بشريت خصوصا كشورهاي تحت ستم ديكتاتوري و ارتجاعي در درجه اول امريكا و دوستان اوست اين مقاله هاي شما كه در اين نوبت از كشور زير ستم ليبي پرده ها مي گشايد اميدوارم چشم و گوش برخي از هم ميهنان البته ستم ديده را كه اميدهاي واهي از سر استيصال به امريكا دارند باز كند و بدانند امريكا در بحران ساختاري به تكاپوي سختي گرفتار است و بنا به ماهيت خود جز ويراني و كشتار همانطور كه اكنون در ليبي ميكند تا نفت و ديگر ثروتهايش را به يغما برد براي ايران تهفه اي نخواهد آورد حداقل تاريخ معاصر را خوانده و ببينند امريكا با ايران چه كرده است ؟ حالاكه بقول شما امريكا ليبي را شخم زني ميكند و افرادي ميهن دوستي مثل شما بطور جامع الاطراف خبر و تحليل ميدهند نمونه اي باشد از رفتار و سياست امريكا براي درك و فهم ماهيت او !
    سربلند و سرافراز باشيد !

  6. حرف 30 سال بعدمردم لیبی:
    الهی نور به قبرت بباره قذافی

  7. شهرام-از شیراز

    درقسمت دیدگاه ها کاربر محترمی گفته اند که لیبی در زمان قذافی بجای پول برای نفت خود طلا دریافت میکرد . ایا میتوانند این موضوع را ثابت کنند ؟ هرگز هیچ کشوری اگر تمام منابع طلای جهان در اختیار داشته باشد قادر به پرداخت در قبال دریافت نفت نیست .این موضوع اوائل قرن حاضر در زمان اکتشاف نفت در عربستان اتفاق افتادکه پادشاه سعودی در قبال صدور نفت تقاضای دریافت طلا کرد که انگلستان فقط قادر شد یکی دوسال با طلا پرداخت کند . بعد از محاسبه و مطالعه کافی انگلیسها دریافتد که در عرض مدت کمی مثل 5 سال اگر تمام طلا های جهان را به عربستان پرداخت گنند باز هم کم میاورند .؟؟ از طرفی با انباشت طلا در یک کشور ان کشور قادر میشود که بازار طلا را یک تنه کنترل کند و باعث فروپاشی بازار بورس و صدمه زدن به اقتصاد جهانی میشود و چندین دلیل دیگر .. بهر حال اگر ایشان دلیلی دارند ارائه کنند.

  8. ممنون از مقاله روشنگر.

    پیروز باشید.

  9. با سلام،
    بنظرم تیتر خوبی انتخاب کرده ای. در نهایت برنده نهایی استبداد استعمار است.

بیان دیدگاه