انتخاب رئیس جمهور برای

امپراطوری سقوط کرده !

آشپیگل آنلاین ــ ترجمه رضا نافعی

رامنی نامزد انتخاباتی ثروتمندان و اوباما نامزد مردم است ــ آلمانها بدشان نمی آید که انتخابات آمریکا ر ا  ــ چنین ببینند، انتخاب میان نیک و بد  . این بینش خطاست. صرفنظر از این که  برنده انتخابات کدام یک خواهد بود، آنچه بر آمریکا تسلط مطلق دارد سرمایه داری است. سرمایه داری آن قدرتی است که می تواند این کشور را مضمحل کند.

ارتش آمریکا سلاحی می سازد که قادر است طی یک ساعت به هر نقطه از جهان برسد و آنرا  ویران سازد. در همین زمان  در بروکلین،  کوئینز و نیوجرسی حامل سیم های برق  تیر های چوبی در کنار خیابان  هستند . توفان آنها را، چون در بسیاری از نقاط دیگر در ساحل شرقی آمریکا، از جا کند و میلیون ها نفر را از داشتن برق محروم ساخت. آمریکا  این است: کشوری  با تکنولوژی پیشرفته برای  نخبگان و کشوری در سطح کشورهای  در حال رشد برای بقیه مردم. هیچ کشوری  به قدر آمریکا برنده جائزه نوبل نداشته است ولی در نیویورک مجبور شدند بیمارستانها را تخلیه کنند و بیماران را بجائی دیگر انتقال دهند، چون موتورهای تولید برق برای مواقع  اضطراری کار نمی کردند.

کسی که نتواند این تضاد را ببیند نمی تواند درک کند که آمریکا  کشوریست تحت تسلط سرمایه داری مطلق.   این نظام  برای کارائی خود  نه نیازی به بیمارستانهای عمومی دارد و نه  به تامین برق برای مصرف خصوصی خانواده ها. نخبگان زیرساخت ویژه خود را دارند. سرمایه داری مطلق آمریکا را  به ویرانی کشید و دولت آن را فاقد کارائی ساخت. سرنوشت آمریکا  سانحه کارگاهی در نظام نیست . حاصل و نتیجه نظام است.

 اوباما نتوانست در آن تغییری بوجود آورد.  رامنی هم  در آن تغییری بوجود نخواهد آورد. اروپا که فکر می کند انتخاب میان آن دو، انتخاب میان خوب و بد است در اشتباه است. و انتخاب این یا آن  حتما بمعنی اتخاذ خط مشی نو نخواهد بود.

 رئیس جمهور فا قد قدرت 

رامنی مردی است بسیار ثروتمند،  یک بانکدار سرمایه گذار و اوباما مردی با فرهنگ و  ووکیل مدافع حقوق بشر، هر دو جلوه های متفاوت یک نظام سیاسی هستند که با  دموکراسی، آنطور که ما آن را می فهمیم، دیگر چندان ارتباطی ندارند. انتخابات بخشی از دموکراسی است ولی آنچه   آمریکائی ها میکنند  انتخاب نیست. اوباما آن را ثابت کرد. نزدیک به چهارسال پیش که او کارش را آغاز کرد بنظر می رسید که این آغازی دوباره برای آمریکاست. ولی این تصور ناشی از سوء تفاهم بود. اوباما گوانتانامو را تعطیل نکرد.  مصونیت جنایتکاران جنگی  در دستگاه بوش را  ملغی نکرد. بازارهای مالی  را منظم نکرد و در مبارزات انتخاباتی دیگر سخنی از محیط زیست مطرح نبود. در برابر قدرت نظامیان، قدرت دستگاه، قدرت بانک ها و قدرت صنایع  قدرت مردم هیچ است، رئیس جمهور هم در برابر آنها قدرتی ندارد.

احتمالا اوباما بیشتر از این می خواسته است ولی بیش از این نتوانسته است. گیریم که اینطور بوده باشد، حاصلش چیست؟

ما می خواهیم باور کنیم که عامل شکست اوباما راستگرایان آمریکا بوده اند. و در واقع هم متعصبینی که میت رامنی خود را به آنها وابسته کرد، همه  آن چیزهایی را  که برای غرب امتیازی بود به دریا ریختند: دانش و منطق را، خرد و اعتدال را. بعبارت دیگر متانت را. آنها از همجنسگرایان، ازمردم ناتوان، از دولت نفرت دارند، زن ها را زیر فشار می گذارند، مهاجران را تحت پیگرد قرار می دهند، حتی مخالف سقط جنین زنانی هستند که  مورد تجاوز جنسی  قرار گرفته اند. این ها طالبان غرب هستند.

برای اروپا فرقی نمی کند که برنده انتخابات که باشد

اینها فقط نشانه های شکست آمریکا هستند ، علت آن نیستند. در حقیقت در آمریکا نه آرمانگرایان دموکرات، نه احمق های مفید  » تی پارتی »  هیچکدام بر مناسبات مسلط نیستند.

از منظر اروپائی فرقی نمی کند که برنده انتخابات کیست. آنچه برای ما مهم است سیاست خارجی آمریکاست. و در این عرصه نه اوباما کبوتر است  و نه میت رامنی شاهین. رئیس جمهور کنونی ترجیح می دهد در جنگ های خود بجای فرستادن سرباز    هواپیماهای بی سرنشین  به میدان بفرستد. ولی برای قربانیان تفاوتی نمی کند که بدست آدم ها کشته می شوند یا بوسیله هواپیماهای بی سرنشین. از سوی دیگر آمریکا برخلاف یاوه گوئی های اسرائیل دست به جنگی علیه ایران نخواهد زد، زیرا که آمریکا در واقع  دیگر نمی تواند از عهده چنین جنگی بر آید.

از این گذشته این فرض هم نادرست است که  حزب جمهوریخواه جنگ طلب است و حزب دموکرات صلح دوست و یا حتی حزبی است چپ . هنری ترومن، جان  اف. کندی و لیندن جانسون که جنگ های کره و هندو چین را آغاز کردند از  حزب دموکرات بودند و آیزنهاور، ریچارد نیکسون که به این جنگ ها پایان دادند از حزب جمهوری خواه بودند. و رونالد ریگان که از نظر چپ گرایان اروپائی سمبل بدی سیاست آمریکا و مسخره آمیز بودن آنست ، که ما کم کم به آن خو گرفته ایم، مردی صلح دوست بود. او فقط گرانادا را تسخیر کرد.

واقعیت این است که ما دیگر آمریکا را نمی فهمیم. وقتی ما از آلمان، از اروپا، به آمریکا نظر می افکنیم، فرهنگی نا آشنا نمی بینیم. نظام سیاسی در دست سرمایه و لابی های آنست. آنچه امروز بر آمریکا و افکار عمومی آمریکا مسلط است ترکیبی است از بی مسئولیتی منحرف،  از سودجوئی حریصانه  و از تعصب مذهبی.

افول امپراتوری آمریکا آغاز شده است. ممکن است آمریکائی ها برغم کوشش هائی که می کنند نتوانند جلوی آنرا را بگیرند. ولی آنها حتی این تلاش را هم نمی کنند.

http://www.spiegel.de/politik/ausland/us-wahl-wie-der-kapitalismus-das-land-zerstoert-a-865278.html

6 پاسخ

  1. نویسنده ی مقاله قطعا تفکرات کمونیستی دارد و تا حدی هم حسادت های پنهان و معمول اروپایی ها نسبت به ایالات متحده همراه با خودبرتر بینی اروپایی در این نوشته به خوبی دیده می شود.

    چه رابطه و تضاد منطقی ای بین «کار کردن موتورهای برق اضطراری در نیویورک» و «تعداد برندگان جایزه ی نوبل» وجود دارد؟!! مقایسه های انجام شده در این متن بیشتر به یک جوک بی مزه می مانند !

  2. Excellent Very intrigingly thorough and a realistic view to the election. Thanks

  3. Dooste besyar aziz az kooshesh haye shoma besyar sepas gozar hastam, doost dare shoma Reza

  4. افول آمریکا مدتها پیش آغاز شده، اتفاقا رابطه خیلی مستحکمی هم بین کار نکردن موتورهای برق نیویورک با تعداد برندگان آمریکائی جایزه نوبل وجود دارد. اگر کسی نتواند این واقعیت را ببیند، در تجزیه و تحلیل مسائل قطعا دچار مشکل خواهد شد و روند افول امپراطوری مهاجم را نخواهد دید.
    با سپاس فراوان از مترجم محترم، رضا نافعی بخاطر همه گزینشهای ارزشمندش.

  5. آقای نافعی خیلی‌ ممنون برای ترجمه این مقاله، به نظر من تازه‌ترین امپراطوری شکست خورده «اتحاد جماهیر شوروی » است. آقای نافعی کمونیسم و سوسیالیسم با فرو ریختن دیوار برلین و سقوط اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۸۹، سقوط کردند. کاری ندارم موتورهای تولید برق برای مواقع اضطراری کار در یکی‌ از ده ها بیمارستان بزرگ در نیو یورک پس از ۲ روز در یک طوفان عظیم بی‌ سابقه از کار افتادند.

    چین یک امپراطوری کاپیتالیست تمام معنی‌ شده است. فیدل کاسترو در کوبا به مالکیت خصوصی غیر محسوسانه چراغ سبز نشان داده است.

    آقای نافعی شرط می‌بندم که به احتمال خیلی‌ زیاد اگر به نویسنده یک گرین کارت آمریکایی بدهند دو دستی‌ خواهد قاپید و با کمال میل خواهد آمد توی همین نیو یورک طوفان گیر زندگی‌ خواهد کرد.

    آقای نافعی با آرزوی موفقیت برای شما و دوستان! (-:

  6. 6- الف )جبر تاریخی حکم می کند که هر قدرتی باید روزی بسوی زوال رود ، پس آمریکا نیز از چنین قانونی مجزائ نیست چنانکه اتحاد جماهیر کمونیستی شوروی بود ب) هر کسی با کمترین آگاهی شکاف جامعه آمریکایی در دو دسته خواص و عام را می تواند بنگرد ، عوامی که برای درمان بیماری های پزشکی باید ماه ها در انتظار نوبت مراکز دولتی یا خیریه (صدقه سری ) بمانند و یا از درمان چشم بپوشند تا بمیرند و خواصی که بیشترین ثرمایه کره خاکی را در جیب دارند ، بله کاپیتالیسم آمریکایی خود آفت رویای آمریکایی بوده و هست و نابود کننده آن ج) برابر دانستن سوسیالیست از نوع دمکراتیک مانند آنچه در اروپا در جریان است با کمونیست مانند برابر دانستن عقابی بلندجایگاه با لاشخوری مردارخوار است ، اصولا سوسیال دمکرات ها و کمونیست ها دشمنان دیرین هستند نمونه روشن آن آلمان است که در سایه سوسیال دموکراسی و اقتصاد بازار به چنان جایگاه اقتصادی رسیده که تبدیل به ضرب المثل شده و رفاه را بطور عادلانه تری میان مردم کشور بخش کرده در حالی که در آلمان شرقی کمونیست سابق همان ملت ،
    تا مرز جنون تحقیر شدند تا بپاخواستند ، این فرق کمونیست و مارکسییسم با سوسیال دمکراسی است د) البته همیشه برای من نیز جای پرسش داشته که چرا رفقای کمونیست ما ، در جهان غرب جایخوش کرده اند و زحمت زندگی در بهشت کمونیست کوبا و بلاروس یا چین را بخود نمی دهند ؟

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: