بایگانی‌های ماهانه: مارس 2013

طالبان عزیز کرده های در آب نمک امریکا خوابیده

طالبان

عزیز کرده های

در آب نمک امریکا خوابیده

هینترگروند ـ ترجمه رضا نافعی

اظهارات  نامنتظر حامد کرزای، رئیس جمهور افغانستان، در گذشته بکرات سبب شده بود که نامش بر سر زبانها افتد. آمریکا در بیشتر موارد این اظهارات را ناشنیده می گرفت ولی این بار، نه. کرزای آمریکا را مورد اتهامات سنگینی قرارداد و گفت طالبان و سیا با هم ارتباط دارند. ولی اکثر رسانه ها بجای آن که به تحقیق در باره جزئیات این اتهامات بپردازند ترجیح دادند  بر سخنان کرزای مهر «مسخره » و یا  «تئوری توطئه» بزنند .

حمید کرزای که او را با تمسخر و تحقیر «شهردار کابل» می نامند در سال 2001 بوسیله آمریکا بر مسند قدرت نشانده شد. یکی از اهداف درجه اول او پر کردن جیب اعضای خانواده خود، جنایتکاران جنگی فاسد و روسای باند های خرید و فروش مواد مخدر است. یکی از دلائلی که مردم افغانستان او را «عروسک آمریکا «می نامند نیز همین است. گرچه شواهد زیادی برای اثبات این وابستگی وجود دارد ولی در این اواخر چنین بنظر می رسد که آمریکا بتدریج و روز بروز بیشتر اختیار عروسک خود را از دست می دهد.

در ماههای اخیر کرزای بکرات آمریکا و غرب را مورد انتقاد قرار داده است. از جمله این که تقصیر فساد گسترده در هندوکش بگردن آمریکاست. کرزای حملات هوائی آمریکا به مردم غیر نظامی را بشدت محکوم کرده است. با این سخنان کرزای می خواهد احتمالا به مردم  که او را تحقیر می کنند نزدیک شود و حسن نظر آنها را بخود جلب کند. گرچه مناسبات کرزای با باراک اوباما خوب نیست ولی آمریکا تا کنون در برابر اظهارات او خونسردی بخرج داده و در اکثر موارد آنها را ناشنیده گرفته است.

ولی   بعد از سخنانی که او اخیر بر زبان آورد، نامش در صدر اخبار رسانه ها قرار گرفت . دلیل پشت پرده آن این است : فقط چند ساعت پس از آن که «چاک هاگل» وزیر دفاع تازه آمریکا، بدون خبر قبلی، روز هشتم مارس، وارد کابل شد،، صبح روز بعد بمبی در برابر  در ورودی وزارت دفاع افغانستان منفجر شد که در اثر آن ده نفر کشته و 13 نفر مجروح گشتند و اندک زمانی بعد طالبان مسئولیت انفجار را بعهده گرفت.

روز بعد ( یکشنبه 10 مارس) کرزای ادعا کرد که طالبان بیش از آن که با اشغالگران خارجی مبارزه کنند به آنها خدمت می کنند. آنها می خواهند با این کارها افغانستان را بی ثبات نگه دارند و اضافه کرد که طالبان » بسود آمریکا » مردم غیر نظامی را بقتل می رسانند تا حضور سربازان آمریکائی در هندوکش دهها سال دیگر تضمین شود. کرزای در ارتباط با سخنان خود از انفجار بمب در کابل و انفجاری دیگر  در منطقه «خوست» یاد کرد که در آنجا نیز با انفجار یک اتومبیل 8 کودک و یک پلیس کشته شدند. وی گفت این عملیات برای آن صورت می گیرد که دلیلی باشند برای عقب انداختن خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان.

 اما این بار اظهارات کرزای عواقبی در پی داشت. چاک هگل وزیر دفاع آمریکا در کنفرانس مطبوعاتی که قرار بود در کابل برپا شود شرکت نکرد و تاکید کرد که برای «وضعیت دشوار» کنونی تفاهم دارد. دولت آمریکا اظهارات کرزای را » بکلی نادرست» خواند. رسانه های غربی از جمله رسانه های آلمانی، بمعنی واقعی کلام ، ریختند بر سر کرزای. مثلا  مجله اشپیگل اظهارات کرزای را » عجیب » تلقی کرد و برای تحقیر آن سخنان آنرا به حساب » تئوری توطئه» گذاشت، بدون آن که دقیق تر در باره آن سخن گوید.

اما نقطه اوج آن در مجله خبری آمریکائی THE Daily Beast  منعکس شد که نوشت » کرزای گمشو به جهنم» . » لسلی گلب » نویسنده مقاله که  قبلا خبرنگار نیویورک تایمز بود برای آن که اقوام مختلف افغانستان را بجان هم بیاندازد دست  به آتش افروزی زد. گلب می نویسد :   فقط 6 در صد از مردم افغانستان پشتون نیستند. (این رقم درست نیست. تاکنون سرشماری در افغانستان صورت نگرفته، ولی بسیاری معتقدند شاید کمی بیش از 50 در صد افغان ها پشتون هستند. رداکسیون) اکثر اینها هوادار آمریکا هستند. غیر پشتون ها از خدا می خواهند که آمریکائی ها تا صد سال دیگر هم با دشمنان آنها که پشتون  ها هستند بجنگند. برای افغان های شمال افغانستان ما بهترین تضمین هستیم که پشتون ها قدرت را در دست نگیرند، و این بزرگترین آرزوی غیر پشتون هاست.» بسیاری از افغانها از این اظهارات خشمگین هستند و در فیس بوک و توئیتر خشم خود را نشان می دهند.

 اینک این پرسش مطرح می گردد که اهمیت ادعای کرزای در چیست. اگر این ادعا مثل دعاوی گذشته نادرست بود آمریکائی ها هم می توانستند مثل همیشه آن را نادیده بگیرند. ولی این طور که می بینیم این بار حکایت دیگریست. شواهد زیادی در دست هستند که نشان می دهند: آمریکا با طالبان   ارتباط دارد.

طالبان از همان آغاز، پس از جنگ داخلی در سالهای 1990 که برای نخستین بار در قندهار حضور پیدا کردند مورد حمایت سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و پاکستان قرار گرفتند. هم از لحاظ ایدئولوژیک و هم از لحاظ مالی. این امر درجنگ داخلی افغانستان نقش مهمی ایفا می کند، زیرا طالبان با  جنگ سالارانی سرجنگ دارند که به ایران یا روسیه نزدیک هستند.  آمریکائی ها در آن زمان هم علاقه شدیدی داشتند که دشمنان خود را تا جائی که ممکن است منزوی یا بی خطر سازند. طالبان بخش عمده کمکهای خود را از عربستان می گرفتند. تورکی الفیصل شاهزاده عربستان سعودی که در آخرین کنفرانس امنیت مونیخ نیز حضور داشت ، در آن زمان  به طالبان کمک  نظامی می کرد  امروز هم  شورشیان   سوریه  را مسلح می کند.

ولی پاکستان  هم در ارتباط با طالبان نقش مهمی بازی می کند. امر الله صالح رئیس سابق سازمان اطلاعات افغانستان، اخیرا تاکید کرد که پاکستان افغانستان را حیاط خلوت خود می داند که در آن نباید ثبات بوجود آید. امروز پاکستان به مجموعه رهبری طالبان در خاک خود امکان اقامت و حضور داده است. حدس زده می شود که ملا عمر و همراهانش با اطلاع و موافقت پاکستان در کویته، واقع در مرز افغانستان ـ پاکستان و ایران است. سیا نیز در آنجا یک دفتر مخفی دارد. روزنامه نگار آمریکائی «باب وود وارد » در کتاب خود بنام  جنگهای اوباما خبراز عملیات جنگی یک ارتش خصوصی  3 هزار نفری سیا می دهد که اکثرا افغان   و در منطقه مرزی افغانستان پاکستان فعال هستند. با توجه به این واقعیات آیا نمیتوان  حدس زد که میان سیا و طالبان همکاری نزدیک وجود دارد؟

http://www.hintergrund.de/201303172482/globales/kriege/karzais-vorwuerfe-gegen-die-usa-zusammenarbeit-von-cia-und-taliban.html

گروه های مسلح خارجی مانع پایان جنگ در سوریه اند

گروه های  مسلح خارجی

مانع پایان جنگ در سوریه اند

چرا اتحادیه اروپا و آمریکا مخالفان دست چین شده را حمایت می کنند  ولی با دیگران حتی صحبت هم نمی کنند

گفتگو با هیثم منا

یونگه ولت ـ ترجمه رضا نافعی

شما بعنوان سخنگوی   NCB» دفتر هماهنگی برای تغییرات دموکراتیک در سوریه » به مسکو، پکن، تهران و قاهره سفر کردید. ولی بنظر می رسد که غرب این سازمان را نادیده می گیرد، در حالی که با دیگر گروهها و افراد مخالف ارتباط دارد. چرا؟

ــ غرب خدمتکار سوریائی می خواهد. در زبان فرانسوی می گویند » les syriens de service”  همانطور که خدمتکار عرب  و یا خدمتکار سیاه لازم دارد. اگر بیاد داشته باشید منصف مرزوکی ، فعال نامدار حقوق بشر تونسی که پس از قیام  مردم پرزیدنت موقت تونس شد، دهسال آزگار در فرانسه در تبعید بسر می برد و  مقامات دولت فرانسه هیچگاه با او  سخن نگفتند. ولی در عوض پیوسته با مخالفان درجه سه تونسی تماس می گرفتند. چون آنها دنبال کسانی بودند که حرف شنو باشند و کاری را بکنند که آنها می خواهند. غرب طرف مذاکره  و همتا نمی خواهد، بنظر من حتی  فکر مشارکت سیاسی با تفکر استعماری بسیاری از اروپائی ها در تضاد و با آن بیگانه است.

سوریه موقعیت سوق الجیشی بسیار مهمی دارد. این موقعیت برای علائق آمریکا و اروپا، در منطقه، اهمیت بسیار زیادی دارد. هر نوع تغییری در سوریه بر  اوضاع منطقه و سیاست بین المللی تاثیر می گذارد. از این رو همه  معتقدند که آنها هم باید در مورد سوریه اظهار نظر کنند. در دومین سال چالش ها این نکته  بشکل بارزی آشکار شد. در آغاز استقلال ما را بنحوی محترم می داشتند ولی از وقتی که قطر  و عربستان چنین نقش نکبتباری را در سوریه بازی می کنند، تاثیر آن بر مخالفان بسیار منفی است.

ــ قطر و عربستان آشکارا هزینه های گروههای مسلح را که  معمولا  آنها را ارتش آزاد سوریه می نامند ، تامین می کنند. این ارتش آزاد چه کسانی هستند؟

ــ ما در آغاز با یک پدیده اجتماعی و  فرهنگی نو روبرو شدیم که تا آنزمان با خلقیات و روحیات مردم سوریه کاملا در تضاد بود. در حدود هزار سرباز بودند که با استفاده از موقعیت به ترکیه فرار کردند. آنها فراریان از خدمت زیر پرچم نبودند، جوانانی بودند که  می خواستند در لبنان، اروپا و یا هرجای دیگر کار پیدا کنند. برای آنکه کار خود را آسان کنند ادعا کردند که پناهنده سیاسی هستند و تقاضای پناهندگی کردند. این پدیده هیچ ارتباطی با سیاست نداشت. ولی سربازان بسیار شجاعی هم بودند، مانند سرهنگ  حسین هرموش . او تلاش کرد در ترکیه گروه کوچکی را سازمان بدهد. ولی هرموش یک ناسیونالیست است و نمی توانست تحمل کند که ترکیه مسیر نبرد را تعین کند و نمیتوانست تحمل کند که ترک ها دائم برای او تعیین تکلیف کنند. در نتیجه ـ البته این حدس من است ـ ترک ها او را دوباره به سوریه فرستادند که دستگیر شده و الان هم در زندان است و من امیداوار م که روزی آنچه بر او گذشته است را بر زبان آورد. بعدا ترک ها چند سرهنگ و ژنرال باز نشسته پیدا کردند که در یک اردوگاه نظامی به گروهها آموزش می دادند. هدف ایجاد یک گروه نظامی بود  که مانند لیبی ـ  بعدا مورد حمایت قرار گیرند و بهانه ای باشند برای دخالت خارجی.

ــ و مخالفان سوریه در خارج این سیاست را درست می دانستند؟

ــ بعضی ها ، بله . ولی ما بعنوانNCB  از همان آغاز مخالف این نقشه بودیم. ما به آنها گفتیم این که شما در چه زمانی تصمیم  به اقدام نظامی علیه سوریه بگیرید تصمیمی است مربوط به شما، ولی ما کاملا با آن مخالفیم، چون این بمعنای ویران شدن سوریه است. ولی با وجود این اگر شما بخواهید این کار رابکنید باید از لحاظ استراتژیک مشی درستی در پیش گیرید. یعنی یک برنامه سیاسی طرح کنید که عملیات نظامی تابع آن باشد. دوم آنکه عملیات نظامی واحدی را انجام دهید و نیروی چریکی درست نکنید. نیروهای چریکی در روستاها و محلات شهری می جنگند و نه برای یک سوریه واحد. سوم آنکه جنگ باید جنبه ملی داشته باشد و نه مذهبی. گروههای سنی یا اسلامی سازنده نیستند، اقدامات آنها ضدانقلابی است. چهارم آنکه هدف باید کسب استقلال ملی باشد. اگر اینطور نباشد انحصار ملی گرائی در اختیار اسد گذاشته شده است. زیرا مسئله ملی و ناسیونالیسم دو عنصر مهم در تفکر مردم سوریه هستند.

ــ گروههای مسلح  این توصیه ها را بکار بستند؟

ــ آنها در همه زمینه ها شکست خوردند. آنها هر روز خواستار استعفای اسد هستند، ولی آنها کسانی هستند که گوش بفرمان ترکیه و خدمتگزاران آمریکا ، قطر و عربستان هستند. البته آنها می توانند آدم بکشند، می توانند یک روستا و یا یک محله شهری را یک یا دو روز اشغال کنند. ولی آنها استراتژی ( راهبرد) سیاسی ندارند و بدون آن ویرانی زیاد است. خیلی ها کشته می شوند، درد و رنج مردم زیاد است  و دلیل آن بی اعتنائی گروههای مسلح به جان و درد و رنج مردم است .

ــ در آغاز ماه دسامبر 2012  یک شورای نظامی از گروههای مسلح تشکیل شد. این گروه رهبری سیاسی ائتلاف ملی را پذیرفت. بنظر می رسد که اینک گروههای سیاسی  تسلیم یک ساختار سیاسی شده اند.

ــ این شورای نظامی یک اشکال مهم دارد. روز 7 دسامبر 2012 که فرماندهان گرههای نظامی وارد  آنتالیا شدند با پنج نفر  روبرو گشتند که هیچ کدام اهل سوریه نبودند ولی به آنها می گفتند که آنها چه باید بکنند و چه نکنند. رابرت فورد، سفیر سابق آمریکا در دمشق، اریک شوالیه ، سفیرسابق فرانسه در دمشق، آقای العطیه مشاور وزیرخارجه قطر و یک نفر از مسئولان بندار ابن سلطان، رئیس سازمان امنیت عربستان و علاوه بر همه اینها یک نماینده ارتش ترکیه. در آنجا یک سیاستمدار سوریائی حضور نداشت، نه نماینده ای از ائتلاف سوریه در آنجا بود و نه کسی از شورای ملی سوریه. غرب حتی برای ساختار سیاسی که خود برپا می کند نیز احترامی قائل نیست.   کلیه رهبران نظامی سوریه که خواستار استقلال ملی هستند از همان آغاز کنار گذاشته شدند. غرب به کسانی نیاز دارد که دستوراتش را اجرا کنند.

ــ هنوز هم در سوریه تظاهراتی صورت می گیرد؟ـ چرا، چند گروه پاسیفیست ( صلح دوست) در حلب، ادلب، دمشق و جاهای دیگر هستند که علیه گروههای مسلح تظاهرات می کنند. هیئت های نمایندگی که ما آنها را   الإخبارية السورية می نامیم نیز اهمیت دارند، شخصیت های محترمی هستند، نوعی شورای معمران ( سالخوردگان ) . مثلا در محلی که  افراد مسلح خارجی باشند شورای سالخوردگان می کوشد تا با آنها وارد صحبت شود. پدیده  افراد مسلح خارجی پدیده بسیار خطرناکی است. بسیاری از روستا ها بخاطر آنها ویران شدند. زیرا دولت می گوید اگر این افراد مسلح عقب نشینی نکنند، هزینه آن را تمام ساکنان محل باید بپردازند. به این دلیل مردم می خواهند که این افراد محل را ترک کنند. نه به این دلیل که می خواهند از دولت حمایت کنند بلکه از این طریق است که می توان به خواست خود رسید، بدون توسل به زور. این بهترین راه است.   توسل به زور فقط بازنده دارد.

ــ اگر جنبش اسلامی برنده شود، آینده سوریه چگونه خواهد بود؟

ــ جنبش اسلامی برنده نخواهد شد. اسلامگریان احتمالا در مناطقی هستند که بطور عمده سنی نشین است، نه در سراسر کشور، مطلقا نه. و اگر سنی ها بخواهند حکومت کنند تصفیه های دامنه داری صورت خواهد گرفت.

ــ آیا دیپلماسی هنوز برای پایان دادن به جنگ در سوریه شانسی دارد؟

ــ ما از براهیمی پشتیبانی می کنیم و براهیمی از ما حمایت می کند. هرکس که در امکانات او ابراز تردید کند خواستار راه حل سیاسی در سوریه نیست و نبرد مسلحانه یعنی ویران ساختن سوریه مدرن. من نمی توانم بپذیرم که سوریه امروز یک کشور شکست خورده است و فردا کشوری فقیر و محتاج. نه پس از 70 سال استقلال. استقلال و دموکراسی بهم وابسته اند. نیروی ما در استقلال سیاسی ماست. دموکراسی برای سوریه را ما از طریق مسالمت آمیز بچنگ خواهیم آورد.

http://www.jungewelt.de/2013/03-16/060.php

تشکیل ارتش متحد عربی پیشنهاد اسرائیل به اتحادیه اروپا

تشکیل ارتش متحد عربی

پیشنهاد اسرائیل به اتحادیه اروپا

یونگه ولت ـ ترجمه رضا نافعی

شیمون پرز رئیس جمهور اسرائیل در پایان یک سفر یک هفته ای به اروپا، روز سه شنبه در استراسبورگ، در حضور 754 نماینده پارلمان اروپا سخن گفت. پیش از او خائیم هرزوگ، رئیس جمهور اسبق اسرائیل ، 28 سال پیش در این محل حضور یافته بود.

پرز طی سخنانی که 75 دقیقه بطول انجامید گفت صلح میان اسرائیل و اعراب ممکن است. دولت جدید اسرائیل این امکان را دارد که مذاکرات صلح را باردیگر آغاز کند و» به راه حل  دو کشور  جامه عمل بپوشاند». در حال حاضر اروپا باید به ایران فشار بیشتری وارد آورد. جمله ای که او گفت عینا چنین بود: «یک بمب اتمی در دست یک رژیم مسئولیت ناشناس برای جهان خطری است حاد». پرز به اروپا هشدار داد که  اروپا باید «ترور را ترور بنامد» و خواستار آن شد که  اتحادیه اروپا حزب الله  لبنان را در فهرست سازمانهای تروریستی اروپا قرار دهد. وی گفت : «لبنان را از جنون تروریستی نجات بخشید، مردم سوریه را از جنگ نیابتی برای ایران نجات دهید. شهروندان خود و ما را از دست حزب الله نجات دهید، این یک سازمان تروریستی است نه یک جنبش سیاسی».

این سیاستمدار که در ماه ژوئن 90 ساله خواهد شد، در باره اوضاع سوریه نیز سخن گفت. وی گفت دخالت نظامی  غرب می تواند در سوریه بد فهمیده شود( ! ) و به  «دخالت خارجی» تعبیر گردد، از این رو بهتر است که این کار بدست  اتحادیه عرب صورت گیرد. پرز گفت » اتحادیه عرب باید برای پایان دان به کشتار، خود دولتی در سوریه  برپا سازد» . سازمان ملل باید در این راه به اتحادیه عرب کمک کند و با استفاده از امکانات خود  یک نیروی نظامی عربی  برای اجرای وظائف  نیروهای  کلاه آبی سازمان ملل  برپاسازد. جفری فلدمان، معاون دبیر کل سازمان ملل برای امور سیاسی ، از ماهها پیش برای دخالت نیروی مسلح سازمان ملل در سوریه تلاش می کند.

پرز در آغاز حضور خود در اروپا در بروکسل با راسموسن دبیر کل ناتو دیدار کرد. اسرائیل از سال 1994 در کنار شش کشور عربی ( الجزائر، موریتانی، مراکش، تونس، اردن، مصر) در سازمان «گفتگوی مدیترانه » با ناتو  همساز است . راسموسن گفت گفتگوی سیاسی و «همکاری عملی»  با اسرائیل  از حداکثر اولویت برخوردار است زیرا » اسرائیل و ناتو در خاورمیانه با مسائل استراتژیک یکسان در گیر هستند. از این رو کاملا بجاست که » همکاری موجود و ریشه دار با اسرائیل باز هم  تعمیق شود». پرز گفت » ناتو، اروپا و اسرائیل در مبارزه با تروریسم در خاور میانه در یک جبهه قرار دارند . ما در این مبارزه پیروز خواهیم شد».   

http://www.jungewelt.de/2013/03-14/043.php?sstr=peres%7Cwirbt%7Cf%FCr%7Ckrie

قطع امید از مصالحه بزرگترین نتیجه مذاکرات اتمی

قطع امید از مصالحه

بزرگترین نتیجه مذاکرات اتمی

یونگه ولت ـ کورت ولینتین- ترجمه رضا نافعی

آیت الله خامنه ای رهبر ایران، برای دومین بار در یک ماه، با اظهارات سیاستگران ایرانی که در مورد مناقشه  بر سر برنامه اتمی ایران نقشی جدی ایفا می کنند برخوردی انتقادی کرد. او بار دیگر ترجیح داد با چند روز فاصله در مباحثات جاری شرکت کند و  نظرات خود  را  بیان دارد.

ابن بار سخن بر سر دیدار نمایندگان ایران با گروه 5+1  است که در روزهای 26 و 27 فوریه  در آلما پایتخت قزاقستان صورت گرفت. پس از مذاکرات  سعید جلیلی رئیس هیئت نمایندگی ایران گفت   چند مورد  از پیشنهاد های طرف مقابل   » واقع بینانه تر» از گذشته بود و به مواضع ایران نزدیک شده است. این » گامی مثبت » است ، » هرچند که  هنوز راهی دراز درپیش داریم «. علی اکبر صالحی ، وزیر خارجه ایران، با نوعی شور و شعف ، دیدار الما را » گامی بلند»  و » نقطه عطف » خواند. او نسبت به روندی که آغاز شده » خوش بین » است و روندی که به نتایجی خواهد رسید که » برای هر دو طرف بهترین است » . رسانه های ایرانی با شور تمام ادعا کردند که گروه ششگانه از مواضع سخت خود در گذشته عدول کرده است ، و فورا هم دلیلش را ارائه کردند و نوشتند : غرب مجبور شد بپذیرد که راهبرد تحریم ها شکست خورده و تجاوز نظامی هم باتوجه به  قدرت نظامی ایران  غیر ممکن است.

این نوع جو سازی های  دور از واقعیت در ایران به هیچ وجه نه تازگی دارد و  نه کم اتفاق می افتد، بلکه مانند یک بیماری مسری هر چند وقت یکبار ناگهان شایع می شود. مثلا رسانه ها ایرانی در ماه مه 2012 پس از مذاکرات استانبول ( 14 و 15 آوریل)  و مذاکرات بغداد ( 23 و 24 ماه مه) خبر بکلی بی اساس پیروزی را منتشر کردند با این ادعا که گروه ششگانه مجبور شده است حق ایران را به غنی سازی اورانیوم برسمیت بشناسد. بر اساس این خبر بی اساس عده زیادی از نماینگان وراج مجلس، که در سیاست عملی کشور نقش چندانی ایفا نمی کنند، به نطق آمدند.از جمله زهره الاهیان که ادعا کرد :»غرب تشخیص داد که زبان زور  و تحریم علیه ایران بی فایده است .»

در چنین مواردی از در هم آمیختن  توصیف  دشمن بر حسب توهمات دلخواسته و  خودبزرگ بینی  مبالغه آمیز ملغمه جالبی پدید می آید.   سخنان خامنه ای، برغم طولانی بودن آخوندی و بیان مکرر یک مطلب، گاه و بیگاه بر پایه مناسبات واقعی  قرار دارند. سخنان  خامنه ای در مورد دیدار قزاقستان و سیر آتی مذاکرات چون آب یخی بود که بر شعله های سرکش انتظارات ریخته شد. بنا به نوشته های رسانه های ایرانی، در سخنانی که او در برابر مجلس خبرگان بیان کرد ، ـ  سخنانی که متاسفانه ترجمه انگلیسی آن ارائه نشده ـ گفته است  تغییراتی که در مذاکرات الما در مواضع کشورهای ششگانه  داده شده اندک و ناچیز هستند. گروه ششگانه فقط بخش ناچیزی از حقوق ملت ایران را برسمیت پذیرفته است. دور بعدی مذاکرات که قرار است در الما برگزار شود آزمونی خواهد بود برای سنجش صداقت کشورهای غربی.

تغییر رژیم

خامنه ای در همین رابطه نظری را که بارها ابراز داشته تکرار کرد و گفت هدف واقعی غرب برنامه اتمی ایران نیست بلکه تغییر رژیم به هر قیمت است.حتی اگر ایران تسلیم شود و   تمام خواست های غرب را بپذیرد نیز از خصومت غرب کاسته نخواهد شد، بلکه برعکس آن  را نشان ضعف خواهد دانست.

در ماه فوریه » رهبر» طی چند سخنرانی علنی مخالف صریح خود را با مذاکرات مستقیم با دولت آمریکا، تحت شرائط حاضر اعلام کرد. انگیزه این بیان نیز اظهارات  «جو بایدن» معاون رئیس جمهور آمریکا در حاشیه کنفرانس امنیت مونیخ، در 2 فوریه، بود. گرچه سخنان  بایدن  در باره چنان مذاکراتی در واقع بیشتر منفی بود تا مثبت، ــ که گفت اگر نیت ایران «جدی» باشد ـ برخی از سیاستگران ایران از جمله، بازهم صالحی، آن را فورا به » پیشنهاد مذاکرات » تعبیر کرده و با نامیدن آن بعنوان «گامی در جهت درست»   از آن استقبال کردند.

آیت الله خامنه  که   تا روز 7 فوریه  نظر خود را اعلام نکرده بود  در سخنانی که خطاب به افسران نیروی هوائی بیان کرد، بدون آن که از کسی نامی ببرد،  همه کسانی را که از روی ساده لوحی  و یا داشتن نیات پنهانی و بدخواهانه به » پیشنهاد » آمریکا ابراز علاقه کرده بودند مورد انتقاد قرار داد. او گفت » مذاکرات با آمریکا مسئله ای را حل نخواهد کرد».   باراک اوباما در سال 2009 ، اندکی زمانی پس از آغاز زمامداری تمایلی به بهبود مناسبات نشان داد، انتظار می رفت  که پس از بیان آن سخنان  گامی عملی در این جهت برداشته شود، که نشد. نه تنها نشد بلکه  سیاست خصومت ورزی ادامه پیدا کرد و سرانجام دانشمندان ایرانی را نیز بقتل رساندند.

اصولا گفتگوی مستقیم تنها در وقتی می تواند معنا پیدا کند که هر دو طرف حسن نیت داشته باشند و یکی نخواهد دیگری را فریب دهد. ولی دولت آمریکا اسلحه را رو به ایران گرفته و تهدید می کند که تیر را خواهد انداخت. تهدید و پیشنهاد ظاهری برای مذاکرات هم آهنگ نیستند.  موضوع برای  خامنه ای آنقدر با اهمیت بود که او در 16 و 17 فوریه  در مجامعی در تهران و تبریز با تفصیل در باره آن صحبت کرد. قبلا  در 10 فوریه در تظاهرات بزرگی که بمناسبت سالروز انقلاب  برپا شده بود قطعنامه  بتصویب رسید که در آن آمریکا بعنوان » دشمن درجه یک » محکوم شده و مذاکرات با دولت آمریکا بعنوان خدعه محکوم شده بود. و تا زمانی که رفتار آمریکا واقعا عوض نشود  هر نوع  مذاکره ای با آمریکا  بمعنای » خیانت » به آرمانهای انقلاب و شهدای انقلاب  است.

خارج از ایران عموما چنین تصور یا دست کم ادعا می شود که کلیه تصمیمات مهم در مورد سیاست داخلی و خارجی را  خامنه ای شخصا اتخاذ می کند. در این که این تصور آیا امروزهم معتبر است جای تردید هست. نخست آن که خامنه ای پس از گذشت چند روز با  اظهارات جلیلی و صالحی وزیر خارجه  مخالفت کرد. بنظر نمی رسد که دیپلمات های برجسته بر اساس  یک خط مشی از پیش تعیین شده رفتار می کنند ــ دست کم بر اساس خط مشی که خامنه ای تعیین کرده باشد. دوم آن که هشدار های مکرر آیت الله خامنه ای تا اکنون نتوانسته است  مانع از آن گردد که سیاستگران و روزنامه نگاران آگاهانه و تعمدا » خوش بینی» مصنوعی و غیر واقعی در مورد سیر مذاکرات اتمی بنمایش نگذارند و به آن دامن نزنند.  افزون بر این بسیاری از اظهارات مهم خامنه ای اصلا به انگلیسی ترجمه نمی شود تا در عرصه  بین المللی منعکس گردد. رسانه های انگلیسی زبان  ایران هم  فقط تکه هائی ازاظهارات او را منعکس می کنند. رویهم رفته چنین بنظر می رسد که اتوریته » رهبر بزرگ» اگر هم در کلیت آن زیر سوال نرفته باشد ولی در حال ریزش است.

فقط راه حلی موقتی

 

هیچ کدام از » خوش بینان » ایرانی تا کنون مشخص نکرده اند که آن باصطلاح دیدگاههای تازه  که در پیشنهادها غرب رخ نموده اند وآن  شیوه نوین برخورد گروه ششگانه بطور مشخص و در جزئیات کدام هستند. موضوعات مطروحه بین تیم مذاکرات ایران و طرف مقابل محرمانه هستند وحداکثر بصورت شایعه از طریق «راز شکنی هدفمند» از طرف غربی ها به افکار عمومی راه می یابند. برای این که بتوان این ادعا را  درک کرد که گروه ششگانه بگونه ای محسوس به مواضع ایران نزدیک شده باید نخست نگاهی به آن پاکتی انداخت که گروه ششگانه در سال گذشته در برابر ایران نهاد و رسانه ها  متفق القول آنرا منتشر کردند.

از ایران سه چیز خواسته شده بو، که آن را با صراحت » راه حل میانی » و بعنوان «اقدامات برای ایجاد اعتماد» خوانده بودند. بعبارت دیگر، حتی اگر ایران این راه حل میانی را هم بپذیرد،  مجموعه خواست های گروه ششگانه، که در هفت قطعنامه شورای امنیت سازمان بتون آرمه شده، کماکان روی میز خواهد ماند ــ  و فقط در صورتی تغییر خواهد کرد ــ اگر اصلا تغییری رخ دهد ــ که آمریکا با آن موافق باشد.  » خوش بینان » ایرانی معمولا این واقعیت اساسی را نادیده می گیرند و در تفسیرهای عمومی خود آن را پنهان می کنند و ذکری از آن به میان نمی آورند. بخشی از کاتالوگ گروه ششگانه چشم پوشی مطلق از غنی سازی است،  در صد آن هم فرقی نمی کند، متوقف کردن ساختمان تاسیسات تولید آب سنگین  در اراک، که طبق نقشه رسمی ایران باید در بهار سال 2014 بپایان برسد، و متوقف ساختن تحقیق و تولید موشک های بالستیک. هیچ یک از این خواست ها ارتباطی با مقررات مندرج در قراردادهای بین المللی  ندارد. شورای امنیت در مورد ایران هم درست مانند کره شمالی یک قانون ویژه ایجاد کرده  با عنوان گمراه کننده » تعهدات بین المللی» .

در کنفرانس بغداد، که  در ماه مه 2012 برپا شد، » راه حل میانی » گروه ششگانه، بطور مشخص بر تولید 20 درصدی اورانیوم متمرکز بود، که ایران از فوریه سال 2010  تولید می کرد. ایران برای فعال نگاهداشتن راکتور اتمی خود که دستگاهی برای مداوای بیمارن سرطانی است نیاز به میله های سوختی بیست درصدی دارد . این دستگاه نیز مانند تمام   تاسیسات دیگر ایران که با مواد رادیو آکتیو ارتباط دارند زیر نظارت دائمی مقامات بین المللی اتمی است که یکی از سازمانهای فرعی سازمان ملل است. ایران وقتی دست به تولید اوارنیوم 20 درصدی زد که مجبور به این کار شد. دلیلش هم این بود که زیر فشار آمریکا هیچ یک از تولید کنندگان این میله های سوختی در جهان حاضر نبودند نیاز ایران را برطرف سازند، هرچند که ایران در تابستان 2009  طبق مقررات نیاز خود را به این میله های سوختی به مقامات بین المللی اتمی اطلاع داده بود.

بر اساس گزارش رسانه ها خواست های گروه ششگانه در بغداد عبارت بودند از:

1ـ متوقف کردن  غنی سازی بیست در صدی ،

2ــ تسلیم کل اورانیوم غنی شده .

3ـ ایران باید تاسیسات فردو را که تازه در دسامبر 2011 شروع به غنی سازی کرده بود تعطیل کند. این تاسیسات در عمق 80 متری در زیر کوه ایجاد شده اند و با جنگ افزار های معمولی تقریبا انهدام ناپذیر ند .

آنچه در مقابل به ایران داده می شد سوخت مورد نیاز برای راکتور اتمی تهران و کمک های فنی برای مدرن کردن این دستگاه بود که در دهه 70 ساخته شده است. افزون بر این آمریکا اعلام آمادگی کرد قطعات یدکی برای هواپیماهای مسافری و کهنه ساخت آمریکا که دائما نیاز به تعمیر  دارند را در اختیار ایران بگذارد.

 » پیشنهاد » های باصطلاح تازه ای که گروه ششگانه در دیدار آلما مطرح کرده عبارتند از:

الف- قطع غنی سازی 20 درصدی بجای خود باقی است.

ب- ایران اجازه دارد از آنچه تا کنون ایران تولید کرده است ، آن مقداری که برای سوخت رآکتور ضروری است نگاه دارد و بقیه را تسلیم کند.

پ- بجای تعطیل فردو گویا فقط خواسته شده است که تولید در آن متوقف گردد.

در  گزارش ها از اقدامات دیگر نیز سخن رفته است بی آن که مشخص شده باشد کدام اقدامات که  احتمالا به   پیاده کردن سنتریفوژ ها و کنترل شدید بین المللی مربوط می شود. در نتیجه اگر ایران بخواهد روزی دوباره فردو را بکار اندازد  به ماهها وقت نیاز خواهد داشت. بنظر می رسد فرق این خواست ها با خواست های قبلی در در جه اول در این است که ایران بتواند «حفظ آبرو »  کند و ادعا کند که تعطیل فردو را منتفی ساخته است و یک پیروزی بزرگ سیاسی بچنگ آورده است.

مهلت محدود

 گویا گروه ششگانه در آلما  پیشنهاد کرده است که برخی از تحریم ها   ــ که معلوم نیست کدام تحریم ها، – ولی قطعا  نه تحریم های با اهمیت ـ  می توانند لغو یا معلق گردند. در این رابطه بطور مشخص فقط از تصمیم  کاملا تازه آمریکا نام برده شده که طبق آن ایران نمی تواند برای پرداخت بخشی از معاملات خارجی خود، طلا بخرد. افزون بر این گروه وعده داده است که نه شورای امنیت سازمان ملل و نه اتحادیه اروپا تصمیم به اقدامات تنبیهی تازه علیه ایران نگیرند. بر اساس اشارات سخنگوی ایرانی میتوان حدس زد که مهلت برای  پذیرش این شرائط برای دو طرف شش ماه است. آنچه روشن نیست این است که تکلیف دو پیشنهاد قبلی مبنی بر تامین قطعات یدکی برای هواپیماهای مسافر بری آمریکائی و کمک برای مدرن کردن راکتور اتمی تهران چه می شود؟ اگر به ایران امکان داده شود که خود سوخت مورد نیاز راکتور تهران را تامین کند، امکان سومی که گروه می خواست به ایران بدهد منتفی خواهد شد.

وقتی » خوش بینان » ایرانی وضع را چنان ترسیم می کنند که گویا طبق پیشنهاد های تازه حق ایران برای غنی سازی زیر 20 در صد برسمیت شناخته شده، کلیه خواست های دیگر گروه ششگانه  لغو، پرونده ها بسته و کلیه تحریم ها گام بگام ملغی خواهند شد، یا دچار اشتباه شده اند و یا عمدا حقیقت را کتمان می کنند . هیچ کدام از این سخنان درست نیست. اگر برای کسی در این مورد شکی باقی مانده بود گروه ششگانه یک بار دیگر تاکید کرد که :  همزمان با اجلاس هیئت رئیسه IAEA مقامات بین المللی اتمی ، کشورهای ششگانه بیانیه مشترکی منتشر ساختند که در آن از ایران خواسته شده است کلیه » وظائف بین المللی» خود را که از  قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل  منتج می گردند بطور کامل به اجرا در آورد.

ایران اگر «پیشنهاد »  تازه را تمام و کمال هم بپذیرد، باز  نمی تواند خود از اجرای خواست های کشورهای ششگانه  که دامنه آن بسیار گسترده تر است رها سازد. آمریکا را که اصلا نمی تواند راضی کند. آمریکا از تهران می خواهد که  مجموع سیاست خارجی خود را عوض کند. بدون موافقت آمریکا مناقشه بر سر برنامه اتمی ایران پایان نخواهد یافت و تا زمانی که کنگره آمریکا  که 80 تا 90 درصد نمایندگان و سناتور های آن در تمام مسائل مربوط به خاور نزدیک پیوسته و بدون برو برگرد آنطور رای می دهند که لابی اسرائیل اراده کند ، هیچ دولتی در آمریکا قادر به پایان دادن به این مناقشه نیست. به این ترتیب گرچه اسرائیل خود بر سر میز مذاکرات حضور ندارد ولی برای مخالفت با هرنوع تلاش دیپلماتیک برای حل مسئله حق وتو دارد.

دلیل این که اسرائیل دارای این موقعیت کلیدی است این است که با وارد آوردن یک ضربه نظامی به ایران آمریکا می تواند بطور اتوماتیک وارد جنگ شود. ولی استفاده از این امکان اصلا بسود علائق اسرائیل نیست  و با زیانهای فراوانی همراه است. نظامیان و مسئولان سازمانهای اطلاعاتی اسرائیل، چه آنها که بازنشسته شده اند و چه آنها که هنوز بر سر کارند، با صراحتی کم یا  بیش  ، مخالفت خود را با این » تکروی» بیان کرده اند. ولی فعال نگه داشتن این احتمال کافیست که تاثیری اساسی بر رفتار آمریکا داشته باشد.

یک خط سرخ دیگر 

قرار است گفتگوی ایران با گروه ششگانه، در سطح کارشناسان ، در روزهای 17 و 18 مارس در استانبول ادامه یابد. پس از آن هیئت های نمایندگی دو طرف در 5 و 6 آوریل در الماتا دو باره دیدار  و گفتگو خواهند کرد. احتمال توافق بین طرفین نمی رود، چون حتی ایرانیان » خوش بین » نیز می دانند که  گرچه با این توافق حسن نیت خود را به روسیه و چین نشان داده اند ولی نتوانسته اند از فشار تحریم ها و تهدید شدن به جنگ بکاهند.

اما حتی اگر ایران برخلاف انتظار با قطع غنی سازی و تعطیل فردو هم موافقت کند،      مناقشه  بعدی بر سر یک مسئله حاد دیگر نیز در راه است که عبارتست از راکتور تولید آب سنگین در اراک.  ایران از سال 2004 مشغول ساختن این تاسیسات است  و تاریخ اتمام آن را که قرار بود سال 2009 باشد تا کنون چندین بار به تاخیر انداخته است. در حال حاضر ایران به مقامات بین المللی اتمی اعلام کرده که تاریخ آغاز کار رآکتور سه ماهه اول سال 2014 خواهد بود. جای شگفتی خواهد بود اگر واقعا کار در این تاریخ بسامان برسد و مثل ساختن راکتور بوشهر بدست کارشناسان روسی سالها بتاخیر نیفتد. اما حتی اگر بهترین حالت پیش آید و کار در تاریخ اعلام شده پایان یابد نیز  به این معنی نیست اراک در سال آینده به شبکه وصل خواهد شد، بلکه نخست دوران دراز مدت آزمایش ها آغاز خواهد گشت.

همزمان با این رویداد ها رسانه های اسرائیلی و هوادار اسرائیل در عرصه  تبلیغات خود علیه ایران  در کنار فردو موضوع اراک را پیش کشیده و می کوشند تا آن را در کانون تبلیغات خود علیه ایران و برنامه اتمی آن قرار دهند. به این صورت که ممکن است ایرانی ها یک زمانی، در آینده ای که معلوم نیست کی خواهد بود، از میله های سوختی   مصرف شده  پلوتونیوم بدست آورند و از آن برای تولید سلاح اتمی استفاده کنند. با این پلوتونیوم میتوان سالی دو بمب ساخت. اینها مطالبی بودند که روزنامه انگلیسی «تلگراف » روز 26 فوریه منتشر کرد و ما بعنوان نمونه نقل کردیم.

ایران برای آن که پلوتونیوم بدست آورد باید تاسیسات بازفراآوری هسته ای در اختیار داشته باشد. ایران این فنآوری را ندارد و طبق گزارش هائی که به مقامات اتمی بین المللی داده قصد بدست آوردن آنرا نیز ندارد. مقامات بین المللی تا کنون در صحت گزارش ایران تردید نکرده اند. افزون بر این راکتور اراک که هنوز در مرحله ساختمان است از هم اکنون تحت نظارت و بازرسی  پیوسته مقامات بین المللی اتمی قرار دارد که  سالی چهار بار گزارش نظارت های خود را  ارائه می دهد.

 احتمالا موضوع اراک در ماههای آینده اهمیت بیشتری پیدا خواهد کرد. حقیقت آنست که هیچ جائی برای خوش بینی وجود ندارد.

http://www.jungewelt.de/2013/03-11/017.php

«هوگو چاوز» زاپاتای فراموش نشدنی امریکا لاتین

 

«هوگو چاوز«

زاپاتای فراموش نشدنی امریکا لاتین

یونگه ولت ــ   Andre Sheer 

ترجمه رضا نافعی

روز سه شنبه، میگل انگل پیرتا، مفسر تلویزیون گفت: » امروز انسانی زندگی را بدرود نگفت، امروز افسانه ای چشم بر گیتی گشود.» واقعیت این است که   تصویر پرزیدنت  هوگو چاوز از سالها پیش بر پلاکاتها و تصاویر دیواری در کنار  قهرمانان آزادی سیمون بلیوار و یا چه گوارا نقش می شد ــ و آن هم نه تنها در میهن خود. فرمانده انقلاب بولیواری  در کنار چنان بزرگانی قرار گرفته بود. جوانی  که  از سابانتا برخاست،  میهن خود را از بنیاد دگرگون کرد، آن امیدی را، که دهه ها ی دراز، از دل داغ لعنت خوردگان  رمیده بود، به دلهاشان باز آورد و به آینده تیره آنها چشم اندازی تابناک بخشید. دشمنانش   تلاش کردند تا او  را سرنگون کنند . نتوانستند . نه با کودتا و نه با انتخابات.

هوگوچاوز در 28 ژوئیه 1954 در سابانتا چشم به جهان گشود. او دومین فرزند از شش فرزند زن و شوهری بود که هر دو آموزگار بودند.  دورگه بود. از نیمه ای سرخپوست و نیمه ای سفید پوست. برای جوانی چون او، شهرستانی، از قشرهای پائینی، که رنگ پوستش هم چندان سفید نبود، راهی برای ترقی باز نبود. برای کسی چون او یگانه  راهی که می توانست چشم اندازی بر او بگشاید پیوستن به ارتش بود. او تصمیم گرفت پس از گرفتن گواهینامه دبیرستان به آکادمی نظامی برود. در سال 1975 آکادمی را با عنوان درجه دار به پایان رسانید. استادان او در دوران آموزش نظامی چیزهائی به او آموختند که حاصلش آن نشد که استادانش تصور کرده بودند.  اندک زمانی پیش از آن برنامه تدریس آکادمی اصلاح شده و تغییر یافته بود، زیرا ژنرال ها می خواستند آموزش را بر اساس   تجربه هائی که از جنگ تازه خود با سازمان های چریکی چپ بدست آورده بودند استوار کنند. مبنای تصور آنها این بود که : اگر بخواهیم در آینده مانع بوجود آمدن چنان جنبش هائی شویم باید بدانیم که هواداران آنها چگونه فکر می کنند. بر این اساس دانشجویان دانشکده افسری به ادبیاتی دست یافتند که خواندن آن برای دانشجویان دوره های پیشین مطلقا ممنوع بود، یعنی آثار: مارکس، انگلس، لنین، چه گوارا. چاوز سالها بعد برای نویسنده شیلیائی، خانم مارتا هارنکر تعریف کرد که از میان نوشته های آنها که می خواندیم یکی بود که نوشته او بیشتر به دلم می نشست: مائو. مائو معتقد بود آن عاملی که جنگ را به پیروزی  می رساند نه ماشین ها هستند، نه مسلسل ها،  نه هواپیما و نه  تانک ها آن عامل انسان است، انسانی که ماشین را می راند، مهمتر از همه ذهن (اخلاق) آن انسانی است که ماشین را می راند.»

طولی نکشید که درجه داری که ارتقاء پیدا کرده و ستوان یکم شده بود، بدلیل استقلال فکری که داشت  مورد سوء ظن بالا دستی ها قرار گرفت. او سیمون بولیوار، قهرمان ملی ونزوئلا را که دستگاه حاکمه فقط ظاهرا محترم می داشت، جدی گرفته بود. بنظر چاوز سیمون بلیوار در قرن بیستم هم راهنمای رسیدن به استقلال و استقرار عدالت در ونزوئلا بود. پیش بینی بولیوار در آغاز قرن نوزدهم این بود:» بنظر می رسد خدا ایالات متحده آمریکای شمالی را محکوم کرده است به این که  خلق های آمریکا را بنام آزادی به سیاه روزی افکند.»

یکی دیگر از سخنان بولیوار این بود: » ننگ بر آن سربازانی که تفنگ را بروی خلق خود نشانه می روند». این احساس هوگو چاوز نسبت به سربازان و پلیس هائی بود که روز 27 فوریه 1989 بر روی  هزارن نفر  از مردم   عصیان کرده ونزوئلا آتش گشودند. دولت سوسیال دموکرات ونزوئلا قیمت ها را بالا برده بود  و مردمی را که سر به شورش برداشته بودند، به خاک و خون کشید. قدرت دولتی طی دو روز نزدیک به  4 هزار نفر را بقتل رسانید، جوخه های مرگ فعالان اجتماعی را تعقیب می کردند. برخی از افسرانی که نخواسته بودند به افراد زیر فرمان خود فرمان شرکت در قتل عام بدهند بطرز مرموزی، که تا امروز هم روشن نشده است، جان خود را از دست دادند.

 در این روزها هوگو چاوز فرمانده یکی از پادگان های دور افتاده  بود . در همین زمان او با چند تن از همکاران مورد اعتماد یک سازمان مخفی در نیروهای مسلح ایجاد کرده بود، با نام جنبش انقلابی بولیواری 200MBR- . اما این شورش  فوریه 1983 که به اسم » کاراکازو» در تاریخ ثبت شد،  سازمان مخفی نظامی را نیز غافلگیر کرد، چاوز در این مورد گفت: «وقتی کارلوس آندره پرز برای سرکوب انفجار اجتماعی نظامیان را به میدان فرستاد  و آن کشتار را کرد، ما نظامیان بولیواری آن را تحلیل کردیم و به این نتیجه رسیدیم که  ما دیگر راهی برای بازگشت نداریم. تصمیم گرفتیم دست به سلاح بریم.»

روز قیام 4 فوریه 1992 بود. فرمانده همراه با 300 نفر یارانش که در گردان چتر باز زیر فرمان او بودند به حرکت در آمدند تا کاخ رئیس جمهور، فرودگاه نظامی لاکارلوتا و دیگر نقاط مهم استراتژیک در کاراکاس را تصرف کنند. دیگر همپیمان ها نیز در ماراکایبو، ماراکای و والنسیا قیام کردند. گرچه شورش در نقاط مختلف کشور با موفقیت پیش می رفت، اما شورش در پایتخت شکست خورد. رئیس جمهور کارلوس آندره پرز دستگیر نشد و شورش مختل گشت. وقتی چاوز متوجه شد که پیروزی سریع ممکن نیست، تسلیم شد. ولی برای آن که دیگر واحد ها در شهر های دیگر اسلحه را برزمین بگذارند سرفرماندهی مجبور شد به چاوز امکان دهد که در تلویزیون صحبت کند. با این عمل او برق آسا شهرت یافت. سخنرانی دو دقیقه ای او، که کوتاه ترین سخنرانی اوست، در تاریخ ثبت شد. او مسئولیت رویداد ها را بعهده گرفت و اظهار داشت هدف های مورد نظر por ahora  ـ در حال حاضرـ به نتیجه نرسیده اند. ahora?  por این  سخن در ونزوئلا بعنوان قول یا وعده تعبیر شد.

هوگوچاوز و همدستانش دستگیر و زندانی  شدند، ولی 26 مارس 1995 دوباره آزاد گشتند. دلیلش هم آن بود که رافائل کادرا در سال 1993 از جمله به این دلیل به ریاست جمهوری انتخاب شد که برای شورش افسران تفاهم نشان داده بود. او افسران را عفو کرد مشروط بر این که به خدمت فعال نظامی باز نگردند. پس از آن چاوز بعنوا ن  یک غیر نظامی از  سازمان زیرزمینی MBR-200    حزب و جنبش قانونی جمهوری پنجم را ایجاد کرد که در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری در سال  1998شرکت کرد. چاوز در6 دسامبر 1998 با بدست آوردن 57 درصد آرا به ریاست جمهوری رسید. چاوز به خاطر می آورد که در فاصله زمانی بین انتخاب شدن و تاریخ بدست گرفتن رسمی قدرت در2 فوریه 1999، در حاشیه فوروم جهانی اجتماعی  در پورتو آلگره  «شبی هنگام صرف غذا در دسامبر 1998 نماینده ای از طرف  حوزه های  قدرت به من نزدیک شد و گفت: «پرزیدنت، ما دورهم نشستیم و چون می خواهیم به شما کمک کنیم لیست  افرادی را به شما ارائه می دهیم. اینها نامزدهای ما برای وزارت خانه ها هستند.» من نگاهی به لیست انداختم اولین نامی که بچشمم خورد وزیر دارائی بود، بعد وزیرخارجه و بعد نام دیگران… البته من این لیست را نگه داشتم و هیچ یک از افرادی را که آنها  نام برده بودند، انتخاب نکردم.» هوگو چاوز از زمره آن رئیس جمهورهای گذشته  آمریکای لاتین نبود که با دادن  شعار های خوش اهنگ  چپ انتخاب می شدند و بعد  در برابر  طبقات حاکمه کشور،، در برابر آنها  که قدرت واقعی را در دست داشتند سرتسلیم فرود می آوردند. جوان اهل ساباتنا خاستگاه خود را فراموش نکرد و حتی در کاخ ریاست جمهوری  نیز تعهد خود را به مردم ساده وطنش از یاد نبرد. هدف ایجاد ونزوئلائی نوین بود. نخستین اقدام رسمی او این بود که دست به اولین رفراندم در تاریخ ونزوئلا بزند و از مردم بپرسد که آیا خواستار قانون اساسی تازه ای هستند؟ هنوز 100روز از زمامداری او نگذشته، در 25 آوریل 1999 رفراندم را به اجرا گذاشت. 87 درصد از شرکت کنندگان خواستار تشکیل مجلسی برای تهیه قانون اساسی شدند، که نمایندگان آن در پایان ماه ژوئیه انتخاب گشتند. در اینجا هم اکثریت قاطعی به نامزدهای » قطب میهن دوستان » چاوزی رای دادند و در پایان کار قانون اساسی جدید جمهوری بولیواری ونزوئلا در 15 دسامبر 1999  به رفراندم گذاشته شد  و با 71 درصد از آرائ مردم به تصویب رسید.

 در این تاریخ مردم ونزوئلا با  رئیس جمهور خود بعنوان یک چهره رسانه ای آشنا شدند در ماه مه 1999 چاوز برای نخستین بار فقط بمدت یکساعت از طریق رادیو به پرسشهای شهروندان پاسخ داد. از آن پس  برنامه های پرسش و پاسخ رادیوئی که بعد ها  تلویزیون هم بر آن افزوده شد، اکثرا بیش از یکساعت بطول می انجامید. برنامه » آلو پرزیدنت » شهرت افسانه ای یافت. پرزیدنت هر روز   یکشنبه  سیاست دولت خود را برای  مردم توضیح می داد. وزرا می دانستند   باید آماده باشند که  اگر رئیس جمهور در باره پروژه ای از آنها مطلبی پرسید در برابر دوربین باز تلویزیون به رئیس خود پاسخ گویند. کسی که نمی توانست پاسخ ارضا کننده ای بدهد کار خود را فورا از دست می داد.

اما  صِرفِ اصلاحات سیاسی  نیز خشم نخبگان درونی  و آمریکا را برمی انگیخت، و این  در حالی بود که   ترکیب نظام اقتصادی ونزوئلا کاملا دست نخورده باقی بود. در پائیز 1999 صدای آمریکا پاشنه دهان را کشید وچاوز را «پوپولیستی نامید که دلش می خواهد دیکتاتور شود».  از پائیز 1999 سازمان متحده اصناف که تحت تسلط سوسیال دموکرات هاست همراه با  سازمان کارفرمایان یک صدا خواستار سرنگونی دولت شدند. کارزار آنها  به کودتای آوریل 2002 انجامید.

روزنامه مخالفان بنام » ال ناسیون» در یک شماره فوق العاده اعلام کرد نبرد نهائی در کاخ رئیس جمهور صورت خواهد گرفت. سازمان متحده اصناف، سازمان کارفرمایان و احزاب راستگرای مخالف دولت  دعوت به تظاهراتی بزرگ کرده بودند. رسما قرار بود تظاهر کنندگان بسوی pdvsa   ساختمان مرکزی  کنسرن نفتی دولتی حر کت کنند که چاوز قصد داشت هیئت رئیسه آن را تغییر دهد تا کنسرن را که خود دولتی در درون دولت بود زیر نظارت دولت در آورد. ولی ناگهان مسیر حرکت تغییر کرد و تظاهر کنندگان راه را بسوی کاخ ریاست جمهوری کج کردند. در آنجا هزاران نفر از هواداران روند بولیواری گرد آمده بودند تا اگر خطری از سوی مخالفان دولت پدید آید از دولت حمایت کنند. آنچه آنها نمی دانستند این بود که تک تیراندازان بر فراز ساختمان های بلند مرکز شهر سنگر گرفته اند و وقتی فاصله مخالفان و هواداران دولت به چند صد متر رسید ناگهان تیراندازی شروع شد. 19 نفر که بیشتر آنها از هواداران دولت بودند از پای در آمدند. رسانه های مخالفان ادعا کردند که چاوز دستور داده تا به مخالفان غیر مسلح او تیراندازی کنند. نظامیان برجسته سر از فرمان دولت پیچیدند و خواستار استعفای چاوز شدند. واحد های نظامی منطقه را محاصره کردند و ژنرالها تهدید کردند که کاخ را بمباران خواهند کرد. چاوز برای ان که ژنرالها حمام خون برپا نکنند تسلیم نظامیان شد و آنها او را به محلی نامعلوم  بردند.  یک خونتای نظامی همراه با اولیگارش ها، با زیرپا گذاشتن قانون اساسی، زمام امور را بدست گرفتند. پدرو کارمونا، رئیس سازمان کارفرمایان را بعنوان رئیس جمهور موقت معرفی کرد. او بلافاصله پارلمان، دیوان عالی دادگستری و دیگر سازمانهای موثر  را منحل کرد و با حذف  صفت «بولیویائی » از کلیه نام ها عملا نام کشور را تغییر داد.

ولی آنچه که کودتاگران حسابش را نکرده بودند واکنش مردم عادی بود. مردمی که   بیش از سه سال شاهد روند تغییرات بودند حاضر نبودند به دوران قبل بازگردند. خودجوش و ظاهرا بدون رهبری به خیابانها ریختند، هزاران نفر جلوی ساختمان تلویزیون، پایگاهای نظامی و کاخ ریاست جمهوری گرد آمده بودند. و  سرانجام، هنگامی که چتربازان در ماراکای اعلام کردند که رژیم کارمونا را برسمیت نمی شناسند، تعداد مردم معترض در سراسر کشور به میلیونها نفر رسیده بود. مخالفت چتر بازان اهمیت نظامی داشت و نشان می داد که کودتاگران  نیروی هوائی را در اختیار ندارند. آقایانی که در کاخ ریاست جمهوری جاخوش کرده بودند، سرآسیمه پای بفرار گذاشتند، چنان شتاب زده که حتی حمایل ریاست جمهوری را که کارمونا خود را به آن اراسته بود، جا گذاشته بودند. روی اتکیت حمایل نوشته شده بود » ساخت اسپانیا «.

بعد ها هم مخالفان نتوانستند چاوز را برکنار کنند. در دسامبر 2002 و ژانویه 2003 مخالفان تلاش کردند تا انقلاب را با یک » اعتصاب سراسری» از پای  درآورند که مدیریت این تخریب نیز در واقع  در دست صنایع نفت بود که می خواست از طریق اقتصادی انقلاب را خفه کند، که آن نیز شکست خورد. مخالفان تلاش کردند تا از طریق رفراندم  چاوز را برکنار کنند . 59،1 از مردم ونزوئلا  در رفراندم ماه اوت 2004 با برکناری چاوز مخالفت کردند.  در انتخابات ریاست جمهوری در سال 2006 چاوز 62، 84 در صد از آراء بدست آورد و در مقام خود تثبیت شد. در انتخابات  اکتبر سال گذشته مخالفان با تبلیغ وسیع بمیدان آمدند  و تظاهر می کردند که این بار شکست چاوز و موفقیت آنها حتمی است. این بار80 در صد از کسانی که حق رای داشتند در انتخابات شرکت کرده بودند. 55،07 در صد از رای دهندگان به فرمانده رای دادند و چاوز این بار هم با رای  مردم ونزوئلا در مقام خود تثبیت شد.

او در این چالش ها روند انقلاب بولیویائی را تشدید کرد. چاوز از سال 2005 اعلام کرد که سوسیالیزم هدف نهائی این روند است. ونزوئلا نخستین کشوری بود که پس از سالهای  1989 ـ 90ـ 91  بار دیگر آشکارا  مشی  عبور از سرمایه داری  و روی آوردن به سوسیالیزم را در پیش گرفت. چاوز پیوسته روند وحدت آمریکای لاتین ـ اتحادیه ضد امپریالیستی  ALBA، اتحادیه ملت های آمریکای جنوبی را به پیش می راند و در سال 2011 در کاراکاس جامعه کشورهای آمریکای لاتین و کاریبیک   CELA)  ) را تاسیس کرد. اینها همه در پیوند با نام چاوز است.

با این همه چاوز مجبور شد روز 8 دسامبر 2011 با نطقی تلویزیونی با هم میهنان خود سخن گوید . او از سال 2011 مجبور به نبرد با  سرطان شده بود. نخست چنین بنظر می رسید که مداوا موثر افتاده است. در مبارزات انتخاباتی سالم و نیرومند بنظر می رسید. اما اندک زمانی بعد از درد ناحیه کمر و باسن شکوه می کرد و مجبور بود حضور در صحنه را کاهش دهد. بدلیل شدت درد و برای مداوا به کوبا سفر کرد. در آنجا غده سرطانی تازه ای کشف شد. به کاراکاس بازگشت تا به هممیهنانش بگوید که برای ادامه مداوا مجبور است به کوبا سفر کند.  آنگاه برای نخستین بار بر زبان آورد که ممکن است دیگر نتواند به کار خود ادامه دهد.  می داند که نبودن او در صحنه میلیونها از مردم ونزوئلا را اندوهگین خواهد کرد ولی آنها باید صفوف خود را فشرده نگاه دارند. با توجه به اوضاع دشوار کنونی حتما تلاش هائی برای بازگرداندن سرمایه داری و نئولیبرالیسم صورت خواهد گرفت. او به مردم گفت اگر او نتواند بکار خود بازگردد، در انتخاباتی تازه ای که صورت خواهد گرفت به نیکلاس مادورو، معاونش رای بدهند. هر طور شده باید پیروزی انقلاب بولیویائی را حفظ کرد و از راهی که ونزوئلا در پیش گرفته به سوسیالیسم رسید و دموکراسی نوین را بنا نهاد. این آخرین سخنان او خطاب به مردم ونزوئلا بود.

چاوز روز 18 فوریه، صبح زود، به کاراکاس بازگشت و به بیمارستان نظامی منتقل شد. روز سه شنبه 5 مارس 2013  ساعت 16.25 دقیقه درگذشت. معاون او نیکولاس مادور خبر اندوهبار را از طریق رادیو و تلویزیون بگوش مردم رسانید و گفت :» پرچمی که او برافراشت با شکوه و سرفراز در اهتزاز خواهد ماند.

 فرمانده! هرجا که اکنون می توانید باشید. این خلق که شما پشتیبانش بودید، که شما به آن عشق می ورزیدید، و شما هیچگاه تنهایش نگذاشتید، هزاران بار شما را سپاس می گوید».

http://www.jungewelt.de/2013/03-07/024.php?sstr=ein||junge|aus|sabaneta

حزب کمونیست آلمان پیوستن به «چپ» را رد کرد

حزب کمونیست آلمان

پیوستن به «چپ»

را رد کرد

یونگه ولت ـ ترجمه رضا نافعی

در» خانه شهروندان » در شهر کوچک مورنفلد  ـ والددورف واقع در ایالت هسن آلمان که مردم آن را بدلیل سنت دیرینش در جنبش کارگری » مسکو کوچک» می خوانند، بیستمین کنگره حزب کمونیست آلمان بر پا شد. به خواندن ادامه دهید →

بر سر دو راهی: «چپ» یا «کمونیسم»

بر سر دو راهی: «چپ» یا «کمونیسم»

یونگه ولت ـ ترجمه رضا نافعی

بیستمین کنگره حزب کمونیست آلمان که ـ  1 تا 3  ماه مارس ـ تشکیل می شود، باید در باره کیستی و هویت حزب کمونیست تصمیم بگیرد. از جمله در باره مناسبات آتی خود با چپ های اروپائی. صحبت بر سر روشن ساختن ماهیت جنبش کمونیستی است. به خواندن ادامه دهید →

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: