استراتژی امنیت ملی ترامپ امنیت برای امریکا تنش در حیاط خلوت روسیه


استراتژی امنیت ملی ترامپ

امنیت برای امریکا

تنش در حیاط خلوت روسیه

راشیا تودی – ترجمه رضا نافعی

آمار سایت تا کنون3،986،024

منتقدین او در امریکا نگرانند که رئیس جمهور امریکا  کاری کند که دیگر قدرت های جهان بیشتر به هم نزدیک شوند. افزون بر این سیاست خارجی  دولت او به مهمترین منبع موفقیت بی توجه است، به : قدرت نرم ( قدرت مخملی).

پرزیدنت ترامپ قصد دارد روز دوشنبه ( 18.12.2017) استراتژی امنیت ملی خود را اعلام کند. این نوع اسناد کلیه مقامات  امریکائی را موظف می سازد که اهداف مندرج در آن را دنبال کنند. آخرین سند از این نوع را باراک اوباما در سال 2015 ارائه کرد. در آن سند  مخاطرات ناشی از فاجعه زیست محیطی مهم تر  از  مسائل نظامی دانسته شده بود. اوباما بر اهمیت مرکزی متحدان امریکا اشاره کرد، فقط در آن سند 20 بار سخن از اروپا رفته بود. از اشارات پیشین «هربرت مک مایستر» مشاور همیشه در صحنه  رئیس جمهور در امور امنیت ملی  روشن بود که نظرات ترامپ با ارزیابی های اوباما متفاوت خواهد بود. در واقع  عنوان مشترک  کلیه اسناد  مربوط به امنیت ملی  در دهه های گذشته، که مسیر مباحاث  را مشخص  ساخته اند می توانست چنین باشد: «هدف استراتژیک عالی همه بحث ها در امریکا، نه تنها در زمینه سیاست خارجی و امنیت ملی، حفظ و گسترش » برتری امریکا در جهان» است. سخن مک مایستر که چندان نامنتظر هم نبود حاکی از این بود که استراتژی تازه ترامپ  تداوم دعوی امریکا برای حفظ برتری جهانی امریکا خواهد بود. او گفت دونالد ترامپ تصورات خود را در باره این که  برای حفظ میهن و مردم امریکا چه در پیش دارد و برای افزودن رفاه در امریکا چه می اندیشد، ارائه خواهد کرد. مشاور ترامپ در امور امنیت ملی گفت که او  «با تکیه برقدرت صلح را حفظ »  و «نفوذ امریکا» را در جهان  گسترش خواهد داد.

البته کسانی که خارج از امریکا زندگی می کنند بیشتر علاقمند به کسب اطلاع در باره  نکات آخر هستند. رئیس جمهور جدید در نخستین سال  خدمت خود غالبا این تصور را القاء می کرد که گویا می تواند خودسرانه تصمیماتی اتخاذ کند… مک مایستر قبلا گفته بود که امریکا بیشتر به «قدرت های تجدید نظر طلب» (یعنی قدرت هائی که قصد دارند جهانی چند قطبی را جایگزین جهان تک قطبی سازند که امریکا رهبر آن باشد) از جمله چین و روسیه  توجه خواهد کرد. بنظر او این  امر «نظم بین المللی و ثبات را تضعیف می کند و حاکمیت قانون را نادیده می گیرد».

دوباره ، همانند  زمان جورج بوش،  اصطلاح «رژیم خبیث» بکار گرفته شده است، این بار  برای اطلاق به کره شمالی و ایران.  ادعا می شود که این کشورها به احتمال زیاد، از تروریسم حمایت می کنند و به دنبال دست یافتن به سلاح های کشتار جمعی هستند. سرانجام، «سازمان های تروریستی فراملیتی» مورد بحث قرار می گیرند، از جمله گروه های اسلام گرای رادیکال  که «دائما به دنبال راه های جدید برای حمله به ایالات متحده هستند».

این نکات بسیار شبیه به سخنان جورج بوش جوان و رونالد ریگان هستند. در واقع سخنان مک مایسترحکایت از آن دارد که استراتژی جدید مخلوطی است از جنگ سرد ریگان و جنگ با تروریسم بوش. ادعا میشود که  روسیه امریکا را با » جنگ نسل جدید» تهدید می کند. چین روی به جنگ اقتصادی آورده و » نظم اقتصادی مبتنی بر قانون » را مورد بحث قرار داده است. امریکا در آینده  به «رقابت همزمان » با این دو کشور خواهد پرداخت. مک مایستر می گوید ژئو پلیتیک ، که ما آن را در دوران پس از جنگ سرد به مرخصی فرستاده بودیم ، باز گشته است، آن هم چه بازگشت پرقدرتی.

تعادل فراساحلی: استراتژی جهانی در دوران اوباما

استراتژی جهانی یک دولت، «استراتژی بزرگ»، که دولت در بحث سیاسی  مطرح می کند، مهمترین اقدامات اقتصادی، سیاسی و نظامی دولت را به گونه ای ترکیب می کند که تا حد امکان یک هدف واحد را پشتیبانی  کند.

«بیسل لیدل هارت» مورخ و استراتژیست انگلیسی توضیح می دهد که » استراتژی بزرگ» تمام منابع یک ملت را برای رسیدن به یک هدف سیاسی چنان تنظیم می کند که همه در خدمت تحقق آن » سیاست اساسی » تعریف شده قرار گیرند

هنگامی که دونالد ترامپ استراتژی امنیت ملی خود را ارائه می دهد، باید مشخص شود که این سیاست اساسی چگونه پیش خواهد رفت .

یکی از ویژگی های کلیدی استراتژی دولت اوباما این بود که چنان وانمود سازد که گویا دولت او استراتژی ندارد. اوباما به ندرت در باره سیاست خارجی سخن می گفت و اگر گاهی  در این زمینه حرفی میزد مربوط به یک جنبه مشخص بود.

با این حال دولت او در عمل همواره در پی اجرای استراتژی  تعادل فرا ساحلی بود، یعنی با به میدان آوردن حداقل نیروی نظامی  حداکثر ناامنی را بوجود آوردن.

با این حال، اوباما همیشه تأکید میکرد که دولت ایالات متحده اقدامات خود را با همۀ کشورهای مختلف هماهنگ می کند؛ اوباما موکدا  رویکردی چند جانبه  را دنبال می کرد. نقش امریکا «رهبری ناپیدا از پس پرده» بود. دولت وی دائما سعی می کرد با کمک موافقتنامه های تجارت آزاد TPPو TTIP کشورهای کوچک را از حاشیه قدرت های منطقه ای خارج سازد و آنها را به  مدار سیاست خارجی ایالات متحده بکشد:

او خواستار «روی آوردن  به آسیا» شد و نیروهای زیادی را به آسیا انتقال داد تا چین را  مهار کند.

او نزاع میان اتحادیه اروپا و فدراسیون روسیه را دامن زد و کشورهائی چون گرجستان و کشورهای عضو اتحادیه اروپا در اروپای شرقی را تحریک به اتخاذ سیاستی خصمانه علیه روسیه کرد. سیاست خارجی امریکا، در منطقه پیرامونی اتحادیه اروپا، با تلاشی نسبتا اندک، عراق، لیبی و سوریه را ویرا ن کرد.

 چالش اساسی سیاست خارجی آمریکا، همانگونه که زبیگنیو برژینسکی آن را توصیف کرده است، این است که کشورهای عضو اتحادیه اروپا، به روسیه و چین – «مراکز قدرت قاره اوراسیا متصل نگردند».

ازمنظر پرفسور » جان میرسهایمر» که باراک اوباما چندین سال در موسسه او، حقوق بین الملل تدریس می کرد،   اروپا، شمالشرقی آسیا و خلیج فارس   سه منطقه استراتژیکی  هستند که برای امریکا حائز اهمیت هستند.

 هدف اصلی باید این باشد که هیچک از کشورهای  این سه منطقه نتواند با دیگر کشورهای منطقه آن چنان رفتاری داشته باشد که ایالات متحده امریکا  با دیگر کشورهای امریکا ( مرکزی و جنوبی)  دارد.   پرفسور مرسهایمر معتقد است   این هدف تنها در یک صورت می تواند تحقق پیدا کند و آن هم این است که  سیاست خارجی امریکا  بتواند «رقبای بالقوه امریکا » مانند روسیه و   چین   را به حل مسائلی مشغول دارد که در حیاط خلوت خود آنها روی می دهد. از این رو باید قدرت های محلی را تشویق کرد تا برای» رقبای بالقوه امریکا» گرفتاری ایجاد کنند.

بعبارت دیگر : مهمترین وظیفه سیاست خارجی امریکا این است که قدرت کشورهای پیرامون روسیه، چین و اتحادیه اروپا را چنان ارتقاء دهد که قادر باشند   رقبای امریکا را در گیر چنان  چالش های نفس گیری سازند که   به ضعف آنها بیانجامد.

او ابتدا موفق به بیرون کشیدن ویتنام، فیلیپین و میانمار از مدار چین شد. گرجستان و اوکراین دولت روسیه را گرفتار چالشی کرده اند، که گرچه خفیف،   اما پایدار است.  اتحادیه اروپا به خود اجازه نمی دهد که در عرصه سیاست خارجی به روسیه نزدیک شود   زیرا  گوش بفرمان همپیمانی است که  با رفتار به ظاهر غیر سیستماتیک خود  کل کشورهای پیرامونی اروپا را به آتش کشیده است.

متحد در مخالفت: ترامپ رقبای امریکا را بسوی اتحادی نوین می راند

نخستین اصل در استراتژی جهانی دولت ها در امریکا اصل تداوم است: صرفنظر از این که چه فردی رئیس شده جمهور است، اهداف اساسی در چند دوره قانونگذاری آنقدردنبال میشوند تا سرانجام به نتیجه مطلوب رسمی که قبلا مشخص شده است برسند.

به همین ترتیب اهداف کلیدی که باراک اوباما قبلا اعلام کرده بود، مانند مهارکردن چین و روسیه یا گسترش تولید نفت و گاز داخلی   در اسناد 70 صفحه ای که ترامپ امروز  از آنها نام خواهد برد، نیز درج شده اند.

با این حال در روش اجرای برنامه  تفاوت های اشکار به چشم می خورد: شعار رئیس جمهور کنونی در انتخابات سال گذشته » اول امریکا » بود که با صراحت سیاست پیروی از یکجانبه گرائی را اعلام می کرد.

در حالی که اوباما کاملا مراقب بود  تا تمام تصمیماتش در عرصه سیاست خارجی هماهنگ   با معاهدات بین المللی و متکی بر مشاوره با شرکای سنتی باشد، شیوه کار دولت ترامپ  مطلقا متکی بر توافق های دو جانبه است.

او مذاکرات در مورد توافقنامه تجارت آزاد را معلق ساخت و اعلام کرد که امریکا از قرارداد اقلیمی پاریس  و عضویت در یونسکو خارج می شود.

در حالی که اوباما و حتی جورج بوش برای ارزش های غربی، که خوشنام هم نیست،   اولویتی ویژه قائل بودند، دونالد ترامپ بگونه ای چشمگیر به » قدرت مخملی» غرب بی اعتناست. » ژزف ساموئل نی» طراح بزرگ استراتژی امریکا در سال گذشته بکرات هشدار داد که دونالد ترامپ با متمرکز کردن خود بر فن آوری سنگین نظامی  و با شیوه یکجانبه گرائی خود  بگونه ای خطرناک به مهمترین منبع – یعنی قدرت فرهنگی، دانش فنی و فکری امریکا بی اعتناست .

پیروزی امریکا در جنگ سرد ناشی از اتکاء به  ترکیب دو قدرت سخت و  نرم بود. دیوار برلین با آتش توپخانه از بین نرفت . بلکه با کلنگ و بولدزر  مردمی فروریخت که  اذهان آنها تحت تاثیر ایده های امریکائی قرار داشت، بخشی تحت تاثیر هالیود و دانشگاهها بودند و بخشی تحت تاثیر دیپلماسی  عمومی  یا بورس های تحصیلی  و تبادل دانشجو.»

» استفان والت » استاد کرسی سیاست بین المللی در دانشگاه هاروارد و یکی دیگر از پیشکسوتان سیاست خارجی امریکا، موکدا هشدار می دهد که دولت ترامپ به مهمترین  شیوه سیاسی امریکا بی توجه است و می گوید  : » امریکا دیگر در پی متعادل کردن قدرت های رو به رشد نیست. این ها بجای این که از خود بپرسند  چرا روسیه و چین با یکدیگر همکاری می کنند یا بپرسند  چه چیز موجب شده  که ایران و شرکای متفاوت آن   در خاور میانه  گرد هم آیند؟ بنا  را بر این می گذارند که چون همه آنها    اقتدار گرا هستند، به هم نزدیک شده اند.  یا می گویند که این یک واکنش شرطی است و منعکس کننده ضد امریکائی بودن آنهاست  یا شکل دیگری از همبستگی ایده ئولوژیک است.»

والت نگران است و می گوید «سیاست اشکارا خود محور امریکا که در پی تامین منافع خود است بجای آن که مخالفان امریکا از هم دور سازد آنها را به هم نزدیک می کند.

رفتار و گفتار ایالات متحده امریکا اغلب طوری است که   به جای   دور کردن مخالفان از هم آنها را به یکدیگر نزدیک می سازد. بجای آن که مخالفان امریکا  را از هم دور کند و بین آنها تفرقه بیاندازد آنها را به هم نزدیک تر می سازد. جهت گیری خصمانه امریکا علیه روسیه، چین و ایران بهترین دلیل است برای این  که دشمنان ما  متقابلا به یکدیگر کمک کنند. «

https://deutsch.rt.com/international/62346-geopolitik-ist-zuruck-trump-nss/

https://t.me/siteaayandema به تلگرام آینده ما بپیوندید

 

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: