امریکا 20 سال در واشنگتن

درگیر بحث جنگ افغانستان بود
راشا تودی- ترجمه رضا نافعی
امار بازدید از سایت تا کنون
4,740,419
ترجمه
1258
اسناد اخیراً منتشر شده میزان فاجعه ایالات متحده در افغانستان را نشان می دهد. این اسناد پیش بینی هشداردهنده ای از وقایع جاری را نشان می دهند و نشان می دهند که جورج دبلیو بوش نمی دانست چه کسی مسئول عملیات ایالات متحده در افغانستان است.
به طور کلی ، پرونده هایی که اخیراً توسط آرشیو امنیت ملی امریکا آزاد و منتشر شده، جزئیات غالباً تکان دهنده ای را عیان می سازد و نشان می دهد که دقیقاً چه چیزی اشتباه بوده و چگونه، چه موقع و کجا در عملیات آمریکا در افغانستان اشتباه رخ داده است . علاوه بر این، اسناد بیش از هر چیز روشن می کنند که این امر تا چه حد به طور مداوم و عمدی از دید عموم مخفی نگاه داشته شده است.
از یکسو خودی هائی که در درون هستند نگرانند و از سوی دیگر در بیرون برای عموم تظاهر به خوش بینی شوینیستی میشود. طبق رفتاری که زمانی در مورد رفتار با سرخ پوستان غرب وحشی میشد. برای مثال، یادداشتی را که دونالد رامسفلد در مارس 2002 نوشته را در نظر بگیرید. در آن یادداشت وزیر دفاع وقت خواستار ملاقات فوری با مقامات پنتاگون شده زیرا «نگران» این بوده که عملیات ایالات متحده در افغانستان «در حال دور شدن از مسیر مطلوب» باشد. با این حال ، اسناد بایگانی شده حکایت از آن دارند که رامسفلد در همان روز مصاحبه ای طولانی با ایستگاه تلویزیونی MSNBC ایالات متحده انجام داده و در آن مصاحبه قاطعانه تأکید کرده که جنگ مدت هاست که به پیروزی رسیده و هر گونه تصور مذاکرۀ واشنگتن با باقی مانده طالبانِ تندرو نادرست است:
«آنها را بمباران می کنند و سعی می کنند آنها را بکشند – این تنها کارممکنی است که شما می توانید انجام دهید. این دقیقاً همان کاری است که ما انجام دادیم و این کار اثربخش بود. آنها رفته اند و مردم افغانستان وضعیت بسیار بهتری دارند.»
به نظر می رسد این سخن یک طنز نابهنجاراست ، زیرا نامه دیگری که فقط سه ماه بعد دست به دست می گشت می توانست حکم نابودی ماموریت ارتش آمریکا در افغانستان تلقی گردد.
در آن نامه ، رامسفلد از یکی از نزدیکترین همکاران خود در مورد احتمال دادن «پولی هنگفت» به پاکستان می پرسد تا در واقع پاکستان در ازای دریافت آن پول «کار جنگ علیه تروریسم را به عهده بگیرد».
براین اساس واشنگتن در دهه های بعد میلیاردها دلار به حساب اسلام آباد واریز کرد تا بتواند هزینه مبارزه با القاعده و طالبان را تامین کند. با این حال ، بخش بزرگی از این وجوه مورد سوء استفاده قرار گرفت و مبلغی که هنوز مشخص نشده چقدر است احتمالاً برای تامین هزینه گروه هایی که باید با دریافت این پول به مبارزه ادامه می دادند ، در اختیار آنها قرار گرفته است.
به نقش پاکستان در حمایت از شورشیان افغان در یک ایمیل طولانی اشاره شده است. یکی از گروههای ویژه در ارتش امریکا گروهی است که به نام کلاه های » بِرِه » خود و رنگ سبز آن به «کلاه بره ای های سبز رنگ» شهرت دارند . این ایمیل در ماه اوت همان سال توسط یکی از اعضای ویژه این گروه که اهداف «با کیفیت بالا» را در یگان ویژه در افغانستان شکار می کرد ، نوشته شده است. این ایمیل در بالاترین سطوح پنتاگون منتشر شد. نویسنده ادعا کرده بود که القاعده «در جنوب شرقی از نو خود را سازمان می دهد – تحت هدایت برخی از جنگ سالاران جوان و ناراضی و همچنین پاکستانی هایی که دو دوزه بازی می کنند».
چه لجنزاریست واقعا. پس در همان زمان هم ، اشغال افغانستان مدت ها بود که از چشم انداز پنتاگون محو شده بود ، به ویژه که بخش رسمی واشنگتن آمادگی خود را برای حمله به عراق تشدید می کرد.
وزیر دفاع رامسفلد در یادداشتی در ماه اکتبر از جورج دبلیو بوش ، رئیس جمهور وقت آمریکا پرسید که آیا مایل است با ژنرال دان کی مک نیل ، که در آن زمان فرمانده نیروهای ائتلاف در افغانستان بود، ملاقات کند؟ این نشان می دهد که کاخ سفید چقدر ماموریت خود در افغانستان را در فهرست اولویت های خود کاهش داده است: رئیس جمهور ایالات متحده با حیرت پرسیده: اول بگوئید این مک نیل کیست؟
اینک نگاهی شتابان به اگوست 2009 بیافکنیم. اشغال افغانستان دوباره اولویت می طلبد – آنقدر فوری که پنتاگون به شدت از افزایش چشمگیر حضور نظامی ایالات متحده در آنجا حمایت می کند.
در راس این حرکت مجدد ، انتصاب ژنرال استنلی مک کریستال به عنوان رئیس نمایندگی ایالات متحده در افغانستان قرار داشت. مک کریستال را شاگرد دیوید پترائوس می دانستند که در آنزمان رئیس فرماندهی مرکزی نیروهای مسلح ایالات متحده بود، او به شدت به کارآیی تقویت نیرو های عظیم نظامی دو سال پیش در عراق اعتقاد داشت.
مک کریستال در یک ارزیابی 66 صفحه ای که نوشته شده، خواستار یک کمپین (کازار) ضد شورش است، مانند بغداد ، با «سرمایه گذاری معقول در منابع» که باید شامل 60،000 سرباز آمریکایی اضافی و سرمایه گذاری قابل توجه در تسلیح و آموزش ارتش افغانستان باشد. ژنرال وظیفه شناس، سرشار از اعتقاد به خود، اظهار داشته که اگر طی 12 ماه آینده نتوانیم ابتکار عمل را بدست گیریم بیم شکست می رود. اما در نهایت فقط 30 هزار سرباز و بمدت 18 ماه در اختیار او گذاشته شد.
هجده ماه آینده به احتمال زیاد سرنوشت ساز خواهد بود و در نهایت موفقیت را ممکن می سازد » «ما در واقع پیروز خواهیم شد.»
با این حال ، پرونده های منتشر شده نشان می دهد که برخی از مقامات آمریکایی در خوش بینی مک کریستال شریک نیستند. بلکه برعکس. کارل آیکنبری ، ژنرال سابق که به عنوان سفیر آمریکا در افغانستان منصوب شده بود ، با افزایش حضور نیروهای آمریکایی مخالفت کرد. وی در نامه ای به هیلاری کلینتون ، وزیر امور خارجه وقت آمریکا ، پیش بینی کرد که «به تعویق انداختن روزی که افغانها کار را بدست گیرند ، بازگرداندن مردم ما را ، با برنامه ای معقول به خانه، اگر غیر ممکن نسازد دشوار خواهد کرد». و همچننین تلفات در میدان جنگ و تلفات ناشی از فرسایش افزایش چشمگیر خواهد شد.
آیکنبری افزود وقتی اکثرا معتقدند که فقط با توسل به نیروی نظامی نمی توان برنده شد افزودن بر تلاش نظامی غیر منطقی است و تا زمانی که پاکستان شورشیان را پناه بدهد دیگر نیروها دست از شورش بر نمی دارند» . به طور کلی ، طبق پیش بینی سفیرامریکا در افغانستان اسلام آباد همچنان بزرگترین منبع بی ثباتی در افغانستان خواهد ماند. پاسخ کلینتون به نامه ایکنبری در اسناد منتشر شده کماکان سیاه شده است. با این حال ، مطالبی که بعداً توسط ایکنبری نوشته شده اند نشان می دهند که نگرانی های سفیر نادیده گرفته شده اند.
علاوه بر این ، با توجه به فروپاشی تقریباً بلادرنگ کابل در پی خروج نیروهای ائتلاف ، روشن می گردد که احتمال وقوع این رویداد برغم انکار های متعدد رسمی (که امروز صورت می گیرد) پیشاپیش وجود داشته است. زیرا آیکنبری در نظرات کتبی خود تصریح کرده است که بجای افزودن بر تعداد نیروهای نظامی تدابیر دیگری در نظر گرفته شود. آیکنبری تصریح می کند که نیروهای نظامی «تا زمانی که حضور دارند» امنیت را تامین می کنند ، افزودن بر تعداد سربازان به تشدید خشونت و بی ثباتی خواهد انجامید.
افزون بر این ها آیکنبری مدعی شده است که نه ارتش افغانستان و نه دولت آن «اراده یا توانایی خود را برای پذیرش مسئولیت اصلی امنیت نشان نداده اند» بلکه برعکس ، آنها «ما را بیشتر به اعماق فرو خواهند کشید».
البته ، این پیش بینی های دوراندیشانه به گوش های ناشنوا فرو نرفت و حضور نظامی ایالات متحده در افغانستان در سالهای بعد به میزان قابل توجهی افزایش یافت و در سال 2011 به بالاترین رقم در حدود 110،000 سرباز رسید.
پرونده پرس و جو از ریچاردبوچر، معاون سابق وزیر امور خارجه در آسیای جنوبی و مرکزی واین که او آینده را چگونه می بیند بمعنی واقعی کلمه هراسناک است. این نظرسنجی در اکتبر 2015 توسط بازرس کل بازرسی ایالات متحده برای بازسازی در افغانستان انجام ولی منتشر نشد . و بعداً پس از شکایت و بمنظور اجرای اصل آزادی اطلاعات منتشر شد.
اظهارات ریچارد بوچر در مورد ارزیابی او از عملیات ایالات متحده در افغانستان بگونه ای حیرت انگیز صریح و دور از پرده پوشی است.
بوچر به طور قابل ملاحظه ای در مورد ارزیابی خود از عملیات ایالات متحده در افغانستان با صراحت صحبت کرد و گفت که مأموریت افغانستان ، از همان آغاز به طور مداوم و مستمرگسترش می یافت و اهداف عملیاتی جدید و غیرمنتظره ای را در بر می گرفت تا جائی که ، واشنگتن دیگر نمی دانست چه کسی در حال انجام چه کاری است.
این فرض که افغانستان می تواند یا می شود از هر لحاظ به کشوری شبیه ایالات متحده تبدیل گردد «صاف و ساده بگویم اشتباه بود» و ایالات متحده را به جای دو یا سه سال به پانزده سال جنگ محکوم کرد.
این جمله بوچر از لحاظ دقت در توصیف و روشن بینی حاکی از بصیرتی پیامبر گونه است که چیزی نمیتوان بر آن افزود.
» اگر تصور کنیم استراتژی خروج ما یا شکست طالبان است (که با توجه به شرایط محلی ، منطقه ای و فرامرزی امکان پذیر نیست) یا ایجاد یک دولت افغانستان که بتواند از شهروندان خود با ابزارهای آمریکایی و بکار بستن شیوه های آمریکایی حمایت کند. در واقع برای خروج اصلا استراتژی نداریم – زیرا عملی کردن هیچ یک از این دو تصور ممکن نیست. » ما هیچ استراتژ ی برای خروج نداریم.»
https://de.rt.com/meinung/123015-freigegebene-akten-us-beamte-sahen-afghanistan-kollaps-kommen/
در انتظار پرواز
دهها نفر قربانی انفجار داعش شدند

یونگه ولت- ترجمه رضا نافعی
امار بینندگان تا کنون
4,739,936
ترجمه
1257
علیرغم انفجارهای مرگبار در فرودگاه کابل، هنوز هزاران نفر به امید یافتن امکان پرواز به خارج از کشور در اطراف فرودگاه کابل در انتظار بسر می برند. جو بایدن رئیس جمهور آمریکا حتی پس از انفجارهای فرودگاه کابل نیز می خواهد تا تاریخ اعلام شده، یعنی سه شنبه ای که در پیش است نیروهای آمریکایی را از افغانستان خارج کند. او درخواست متحدان اروپایی مبنی بر تمدید اجازه انتقال نیروهای نظامی را رد کرد.
پس از یک کنفرانس ویدیویی با شرکت سران دولت های گروه 7 بایدن شامگاه سه شنبه اعلام کرد که به وزارت امور خارجه و دفاع دستور داده است تا برنامه های جایگزین «برای شرائط اضطراری» تدارک ببینند. آنتوني بلينكن ، وزير امور خارجه آمريكا در نظر داشت چهارشنبه شب اظهار نظر كند.افزون بر این بایدن گفت هر روز که بیشتر در محل بمانید، روز بیشتری است که در آن شاخه محلی شبه نظامیان تروریست «داعش» تلاش خواهند کرد که به فرودگاه حمله کنند. » هرچه زودتر این وضع را به پایان برسانیم ، بهتر است.» (با وجود این پیش بینی ها، انفجار در فرودگاه کابل روی داد و حداقل 80 کشته باقی گذاشت!)
در همین حال، قرار است روسیه چهار هواپیمای ترابری نظامی به افغانستان بفرستد. بنا به گزارش تاس، این خبر را وزارت دفاع روسیه روز چهارشنبه اعلام کرد. بر اساس این گزارش ، 500 شهروند کشور های روسیه، اوکراین ، بلاروس ، تاجیکستان ، ازبکستان و قرقیزستان باید از افغانستان خارج شوند. بر این اساس، سرگئی شویگو، وزیر دفاع روسیه، به دستور ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه ماموریت خود را که عبارت بود از انتقال پرسنل پزشکی ، منابع آب ، غذا و پتو به پایگاه اولیانوفسک در ولگا به انجام رسانید. مسکو مدتهاست که در حال مذاکره با طالبان است ، فعالیت طالبان در روسیه ممنوع است.
پوتین روز چهارشنبه با شی جین پینگ ، همتای چینی خود نیز، تلفنی صحبت کرد. به گزارش خبرگزاری شینهوا ، چین آماده است تا ارتباطات و همکاری خود را در مورد افغانستان با روسیه و جامعه بین المللی گسترده تر سازد. همه احزاب در افغانستان باید تشویق شوند تا یک ساختار سیاسی باز ایجاد وسیاست های داخلی و خارجی معتدل اتخاذ کنند و از همه گروه های تروریستی فاصله بگیرند.
https://www.jungewelt.de/artikel/409076.krieg-in-afghanistan-moskau-steigt-in-evakuierungen-ein.html
خیزش جلیقه زردها علیه » بربریت»
راشا تودی – ترجمه رضا نافعی
باز انتشار بمناسبت تحولات افغانستان
،

نمونه ای از کار های انساندوستانه غربی ها در افریقا
1086
مقاله
پیش از جنگ جهانی اول، قدرت های اروپایی، قاره های دیگر را به این بهانه تسخیر می کردند که می خواهند «بومیان» آنجا را متمدن کنند. امروز نیروهای امپریالیستی و استثمارگرغربی با نقاب «حقوق بشر» به میدان می آیند.
در قرن 19 در کشورهای امپریالیستی اروپائی، در کنار «اربابان استعمارگر» دو پدیده اجتماعی دیگر نیز پدید آمدند که غالبا از درون جنبش کارگری بر می خاستند. یکی از آنها افکار عمومی بود و دیگری یک جنبش اجتماعی که هردو منتقد دولت های استعماری بودند. در نتیجه هوس های استثماری استعمارگران با واکنش این دو پدیده روبرو میشد و کاملا بی پاسخ نمی ماند.
از این رو استعمارگران برای سرپوش گذاشتن بر سودجوئی ها و اهداف ژئوپولیتیک خود، برای دستیابی به قدرت و مشروع جلوه دادن آن دست به ابداع استدلال های بظاهر موجهی می زدند. آنها نمی خواستند یا جرات نداشتند که نیت واقعی خود را علنی سازند، برخلاف آدولف هیتلر که بعد ها در کتاب خود بنام » نبرد من» با صراحت اعلام کرده بود که برای اتحاد جماهیر شوروی و بطور کلی حوزۀ فرهنگ اسلاوی چه در پیش دارد.
نظریه پردازان جهان غرب در عصر استعمار نظریات دروغین، پیچیده و بزرگی را در هم بافتند که هدفش استثمار وحشیانه » بومیان » مستعمرات بود ولی کارها و نظرات خود را چنان به نمایش می گذاشتند که گوئی برنامه هائی هستند مشحون از انسان دوستی ناب و از خود گذشتگی ها و اقدامات بزرگ استعمارگران سفید پوست برای متمدن ساختن جهان بی خبر از تمدن.
در صدر «کتاب جنگل»، نوشته رویارد کیپلینگ، نویسنده انگلیسی، برنامه گونه ای طرح شده بود با این دعوی که سفید پوستان مسئولیتی سنگین و وظیفه ای تاریخی بر دوش دارند که عبارتست از انتقال تمدن به تمام نقاط جهان .
بر اساس این دعوی، امپریالیست ها در اندک موسسات فرهنگی که برای تربیت مدیران دستگاه استعماری خود ساخته بودند – به چند بومی گزیده نیز اموزش میدادند. این کار با دو هدف صورت می گرفت، که یکی افزودن بر افراد آموزش یافته برای انجام برنامه های مورد نیاز بود، هدف دگر جنبه تبلیغاتی آن بود برای نمایش باصطلاح حسن نیت استعمارگران. آنها از جمله به راه آهنی اشاره می کردند که کشیده بودند، که در واقع از یک سو، وسیله ای بود برای انتقال سریع مواد معدنی و از سوی دیگر، می توانست در صورت ضرورت، نیروهای نظامی را سریعا از منطقه ای به منطقه دیگر منتقل سازد.
این ها نمونه هائی بودند که استعمارگران برای نشان دادن موفقیت ماموریت خود، یعنی گسترش تمدن به جهان مطرح می ساختند یا دست کم برای آن که نشانداده باشند چقدر در این راه تلاش می ورزند.
پس از ارائه این نمونه ها دست کم احساس راحتی وجدان می کردند که گرچه میلیون ها افریقائی و آسیائی را بیرحمانه، گاه تا مرز مرگ، برای افزودن بر سود خود زیر فشار قرار میدهند،- که البته کاری است کثیف و دور از انصاف – ، اما کار خوب هم کرده اند.
ولی در منابع تاریخی سندی دیده نمی شود که بیانگر نظر ساکنان مستعمرات درباره «ماموریت تمدن گستران» باشد. بعنوان مثال در باره فرمان امپریالیست انسان دوستی چون لئوپولد دوم، پادشاه بلژیک. او فرمان داده بود وقتی رعیت های محبوبش در کنگو، هنگام کار اجباری، به حد کافی سرعت به خرج ندهند، دستشان را قطع کنند.
البته در آن زمان نیزهمه از این معیار دوگانه اخلاقی تبعیت نمی کردند. بعنوان مثال «مارک تواین» نویسنده امریکائی که شهرت جهانی دارد رساله ای طنز آمیز نوشت و در آن بدون ملاحظه امپریالیسم را رسوا کرد.
حتی امروز هم کشورهای مقتدر جهان جرئت نمی کنند پروژه های اقتصادی خود و پروژه هایی را که پایه و مبنای قدرت آنها را آشکار سازد علنا اعلام کنند.
آنها نمی گویند، دست کم رسما اعلام نمی کنند که: «آلمان می خواهد بدون مانع به بازار جهانی راه داشته باشد و حاضر است برای رسیدن به این هدف نیروی نظامی بکار بندد.»
کسی که بدون رعایت باریک اندیشی لازم، مانند «هورست کوهلر»، رئیس جمهور اسبق آلمان، رسما و علنا چنین اظهار نظری بکند، باید بلافاصله صحنه مسئولیت را ترک کند، که کرد (31.05.2010).
بجای آن سخن عریان که او گفت، بعدا چیزی ارائه شد تقریبا با این مضمون که: «ما در افغانستان هستیم، چون آنجا چاه می کنیم، چون می خواهیم مدارس دخترانه بنا کنیم، و از حقوق زنان و دگرباشان دفاع کنیم!» و کدام راه بهتر است؟ اهمیت حقوق زنان و دگرباشان را روشن ساختن یا بر عروسی های افغانی ها بمب افکندن؟ که یک شوک تراپی است که تا دیرزمانی در خاطره ها خواهد ماند و بسیاری از خانواده ها از آن یاد خواهند کرد!
آیا احتمالا چنین نیست که چالش بر سر اوکرائین در واقع تجاوز روشن غرب علیه روسیه است که با پرداخت هزینه ای سنگین دنبال می شود؟
اصلا و ابدا! البته که این طور نیست! و هیچ ارتباطی هم با آن نقشه صد ساله برای آلمان ندارد، که برای دستیابی به منطقه اقتصادی اویرواسیا، باید نخست آلمان را در اختیار داشت. با استراتژی امریکا هم ارتباطی ندارد که طبق توصیه زبیگنیو بریژینسکی، برای رسیدن به آن هدف باید روسیه را از اروپا جدا کرد.
نه نه: هدف واقعی انساندوستان عزیز و از خود گذشته در پنتاگون و دفتر صدارت عظما نجات دموکراسی در اوکرائین است. همان دموکراسی که از ده نفر اوکرائینی نه نفرشان آرزو می کنند که آن سلطان شوکولاتی که با حمایت غرب بر آنها تحمیل شد، هرچه زودتر از تخت بزیر کشند. آن هم چه دموکراسی » زنده » ای که در آن، حقوق بشر اولیگارشهای تبهکار، ترجیح میدهد روزنامه نگاران نامطلوب، و صدای های منتقد را نه تنها خاموش سازد بلکه بکلی از میان بردارد و این شیوه را به قانون اساسی کشور تبدیل کند. یک جامعه لیبرال، غیر نظامی و هماهنگ با اتحادیه اروپا که در آن هرکس خواستار صلح با استان های از خط خارج شده شرق اوکرائین گردد و خواستار روابط حسن همجواری با روسیه شود بصورت کاملا دموکراتیک بدست گروههای نازیهای نو سپرده شود تا آنها حسابی حالش را بگیرند واو رابقتل برسانند.
واقعیت این است که امروز نیز چون صد سال پیش حیله های شناخته شده امپریالیسم با مقاومت روبرو می شود. خلقهای اروپا احساس می کنند که انجام ماموریت های مهلک در خارج از کشور و » بازی» های ژئوپولیتیک قدرت های غربی بسود آنها نیست، بلکه برعکس می تواند به بدترشدن وضع زندگی آنها بیانجامد.
خیزش جلیقه زردها در فرانسه همین را نشان می دهد. روزی که در آن اعتراضات اجتماعی استثمار شدگان به اعتراض علیه بربریت امپریالیستی تبدیل شود، پیوسته نزدیکتر می شود.
حفاظت از آب و هوا
شامل 370 میلیون انسان نمی شود
حفاظت از آب و هوا
شامل 370 میلیون انسان نمی شود

یونگه ولت ترجمه رضا نافعی
امار دیدار از سایت تا کنون
4,736,371
ترجمه
1255
در حالی که حفاظت از آب و هوا حتی در احزاب محافظه کار اروپا نیز تعمدا چنان مورد بحث قرار می گیرد که توجه رسانه ها نیز به آن جلب گردد و مباحثات را بگونه ای موثر منعکس سازند ، بسیاری از افرادی که هنوز خود در هماهنگی با طبیعت زندگی می کنند و دانستنی های خود را در مورد اکوسیستم پاس میدارند و آن راحفظ می کنند ، خود مورد حفاظت قرار نمی گیرند. آنچه به اصطلاح رشد و توسعه خوانده می شود- ولع برای چنگ انداختن بر منابع و استخراج بی رویه مواد اولیه – است که زادبوم مردم بومی را نابود می کند، طبیعت را نابود می کند و تغییرات آب و هوایی را به دنبال می آورد و گسترش می دهد. چه تولید نفت در جنگلهای بارانی اکوادور و چه در دلتای نیجر، استخراج ذغال سنگ در کلمبیا، استخراج کبالت در کنگو و یا فراکینگ در آرژانتین: فهرست جنایات زیست محیطی طولانی است.
آنها که بویژه آسیب می بینند همین جوامع بومی هستند که بی رحمانه از سرزمین های مادری خود رانده می شوند. این ها در مجموع 370 میلیون نفرند که با 5000 فرهنگ مختلف زندگی می کنند و به 4000 زبان از 7000 زبان دنیا صحبت می کنند. آنها پنج درصد جمعیت جهان را تشکیل می دهند ولی از 80 درصد تنوع زیستی جهانی محافظت می کنند. با این همه هنوز هم صدای آنها شنیده نمی شود.
دیروز در برلین – در شهری که در سال 1884/85 با بر پا شدن کنگره کنگو سنگ بنای تقسیم آفریقا به مستعمرات گذاشته شد – روز دوشنبه 9 آگوست 2021- گروهی از اتحاد «قانون اکوسید» و سازمان «Glocal» تظاهراتی برپا کردند. تظاهراتی بمناسبت روز جهانی مردمان بومی جهان.
مبارزه برای حقوق اساسی این انسان ها مبارزه ایست بین المللی ، به همین مناسبت، در همان روز اعتراضاتی در سراسر جهان بر پاشد، بویژه اعتراضات گسترده ای در برزیل صورت گرفت که یک فاشیست برآن حکومت می کند.
پیتر امورینکن دوناتوس، سخنگوی اتحاد «قانون زیست محیطی» »Ökozidgesetz«، روز دوشنبه در گفتگو با یونگ ولت گفت که تغییرات آب و هوایی «به طور نامتقارن» مورد بحث قرار می گیرد ، زیرا مردم بومی جهان در آن شرکت داده نمی شوند.
دیگر زمان آن فرا رسیده است که سرانجام «اروپامحوری» را کنار بگذاریم «. قانون اکوسید» خواستار پیگرد جنایات زیست محیطی است.
برای این منظور، اکوسید، یعنی تخریب عمدی مشترکات طبیعی ، باید توسط دیوان کیفری بین المللی لاهه با اصلاح اساسنامه رم به عنوان پنجمین جنایت حقوق بین الملل تکامل یابد و مجازات شود.
به گفته عسرئیل Kaunatjike ، افسر آموزش و پرورش و فعال Herero ، دولت آلمان در مذاکرات مربوط به پرداخت غرامت با دولت نامیبیا به کنوانسیون سازمان ملل متحد که در سال 2007 بتصویب رسید در مورد حق تعیین سرنوشت بومیان پایبند نمانده است .
در گفتگوی روز دوشنبه عسرئیل کائوناتیکه به یونگه ولت گفت آن «به اصطلاح مذاکرات» بدون مردم هِرِرو و ناما صورت گرفت که مورد نسل کشی قرار گرفته بودند. «نتایج آن مذاکرات موهن است ، از ما دعوت نشده بود.»
Llanquiray Painemal ، عضو ماپوچه از شیلی ، که او نیز سخنگوی تظاهرات برلین بود، از یونگه ولت درخواست کرد تا سرانجام جنایت استعماری آلمان را که تا حد زیادی ناشناخته مانده است مطرح سازد. تاریخ ماپوچه، که هنوز هم در مقاومت به سر می برد ، به طور جدایی ناپذیری با تاریخ محلی آمیخته شده است.
در پایان قرن نوزدهم مهاجران آلمانی به شیلی مهاجرت کردند و منطقه ماپوچه برای «ترویج توسعه» به انها هدیه داده شد. فرزندان و نوادگان مهاجران تا به امروز هم در آنجا زندگی می کنند ،اما آنها هیپگاه نه غرامت پرداخت کرده اند و نه حاضر به پس دادن زمین هائی هستند که سازمان های ماپوچه خواستار پس گرفتن آن هستند. بنا به گفته پاینه مال بومیان مخالفتی با رشد و توسعه ندارند. اما می خواهند «خودشان تصمیم بگیرند که چه نوع» توسعه «ای را در سرزمین خود تحمل کنند».
https://www.jungewelt.de/artikel/408020.kampf-gegen-ökozide-indigene-klagen-an.html
بر
ب
حکومت طالبان
به جنگ در افغانستان خاتمه میدهد؟
حکومت طالبان
به جنگ در افغانستان خاتمه میدهد؟

یونگه ولت ترجمه رضا نافعی
آمار بینندگان سایت تا کنون
4,734,746
ترجمه
1254
ولایت قندوز به دست طالبان افتاد. قندوز نه تنها بزرگترین مرکز یک ولایت مهم افغانستان است، بلکه ولایتی است که از لحاظ استراتژیک برای افغانستان اهمیت بسیار دارد.
جنگ نه تنها کشته های بیشتری به بار میآورد، بلکه خسارات مادی عظیمی نیز در پی دارد. افراد بی شماری را به فرار وا میدارد و زندگی را برای آنان تلخ تر از آنچه هست می کند.
قندهار از جمله در کنار دیگر جاده های مهم کابل و مزارشریف واقع شده است و همچنین یک توقفگاه مهم در مسیر قاچاق تریاک و هروئین است.
پس از آنکه طالبان بخش قابل توجهی از درآمد گمرک افغانستان و مجموعه ای از گذرگاه های مرزی آن را به تصرف درآوردند ، اکنون دسترسی آنها به تجارت مواد مخدر نیز افزایش یافته است: علاوه بر فتوحات نظامی ، دست یافتن برمنابع مالی افغانستان انها را به تصرف حکومت نزدیک تر ساخته است.
و بعد چه؟ کسانی که در افغانستان نمی خواهند با ارتجاع افراطی کنار بیایند ، احتمالاً با روزهای وحشتناکی روبرو خواهند شد: غرب در طول 20 سال اشغال این کشور که طی آن نسل کاملاً جدیدی رشد کرده، نتوانست حتی ثباتی نیمه کاره در این کشور پدید آورد و زمینه ای برای ایجاد مبانی یک پیشرفت مترقی تر را فراهم سازد – که این خود شاهدی دیگرمبنی بر شکست کامل سیاست جنگی غرب است. این وضع داخلی است. در عرصه خارجی چه تحولاتی برای منطقه اطراف افغانستان پیش بینی می شود؟ از تمام انچه که تا کنون قابل مشاهده است این واقعیت است که غرب درین عرصه نیز شکست خورده است.
در اولین سالهای اشغال ، نیروهای آمریکایی از پایگاههای نظامی در ازبکستان و قرقیزستان نیز استفاده می کردند. نیروی نظامی آلمان نیز سالها از پایگاه ترمیز در ازبکستان استفاده می کرد. این ها همه مربوط به گذشته هاست. آنچه امروز در آنجا رخ می دهد مانورهای مشترک نیروهای روس و ازبک است که در ترمیز برگزار می شود. نیروهای نظامی روسیه پایگاه خود را در قرقیزستان ترک کرده و برای تمرینات مشترک به تاجیکستان روی آورده اند. دفاع خارجی در برابر طالبان دیگر در دست غرب نیست بلکه در دست روسیه است.
و چین؟ پکن سالهاست که با طالبان مذاکره می کند. هیچ چیز نشان نمی دهد که چین اشتباه غرب را تکرار کند و بخواهد با استفاده از عقب نشینی غرب خود جای آن را بگیرد و به مداخله شدید داخلی بپردازد. از دیدگاه چین ، استقرار ثبات – یا حداقل وضعیتی که به طور نسبی به آن نزدیک باشد – مهمترین هدف خواهد بود.
از یک سو ، برای جلوگیری از حملات جهادی ها به سین کیانگ ، که با شمال شرقی افغانستان همسایه است ، و از سوی دیگر ، با نگاه به «جاده ابریشم جدید» ، که از آسیای مرکزی و پاکستان می گذرد.
اگر مسکو و پکن در تحقق اهداف خود در اطراف افغانستان موفق شوند ، می توان از گسترش جنگ جلوگیری کرد.
با این همه باید با تاسف گفت چشم انداز آتی برای خود افغانستان چون بیست سال گذشته چشم اندازی تلخ خواهد بود .
https://www.jungewelt.de/artikel/407951.scheitern-des-westens.html
چشم امید به مذاکرات
اتمی در وین نمیتوان داشت!
یونگه ولت ترجمه رضا نافعی
آمار مراجعه به سایت تا کنون
-
4،733،147
ترجمه
1253
از 20 ژوئن، مذاکرات در پایتخت اتریش در مورد بازگشت ایالات متحده به چارچوب «برنامه جامع اقدام مشترک» (JCPOA) 2015 متوقف شد. همه دست اندرکاران منتظر بودند تا ابراهیم رئیسی رئیس جمهور شود که شد . حالا منتظرند تا او دولت خود را تعیین کند و تیم مذاکرات را اعلام کند.
ایالات متحده و متحدان اروپایی آن پیوسته بی تاب تر می شوند. آنتونی بلینکن ، وزیر امور خارجه واشنگتن در سفر پنجشنبه خود به کویت هشدار داد که مذاکرات «نمی تواند برای همیشه ادامه یابد». ما می خواهیم ببینیم ایران برای چه چیزی آماده است و برای چه چیزی آماده نیست. «توپ در نیمه زمین ایران است. به عبارت دیگر: حالا نوبت تهران است.
همتای آلمانی وی هایکو ماس نیز(SPD) اهداف بلینکس را به زبانی دیگر تکرار کرد. وی روز جمعه به اشپیگل گفت که «با ناراحتی روزافزون مشاهده می کند که ایران از سرگیری مذاکرات هسته ای وین را به تعویق می اندازد و در عین حال ، بیشتر و بیشتر از عناصر اصلی توافق دور می شود.» «ما می خواهیم به برجام بازگردیم و ما قاطعانه معتقدیم که این به نفع همه است. اما آنچه روشن است این است که پیروی از این گزینه برای همیشه برای ما ممکن نخواهد بود. «
در واقع ، دقیقاً یک سال بعد ، پس از آنکه دونالد ترامپ خروج آمریکا از توافق و از سرگیری همه تحریم ها را در 8 مه 2018 اعلام کرد ، ایران به تدریج بسیاری از محدودیت های برنامه هسته ای غیرنظامی خود را که در سال 2015 پذیرفته بود ، بازگرداند.
در حال حاضر در تأسیسات هسته ای ایران اورانیوم 20 و 60 درصد غنی می شود ، اگرچه حد اکثر غنی سازی اورانیوم طبق توافق وین 3.67 درصد است. ایران سانتریفیوژهای جدیدی را آزمایش می کند که از نظر غنی سازی ، چندین برابر قوی تر از مدل قدیمی است که تهران شش سال پیش متعهد شده بود فقط از آن نوع قدیمی استفاده کند..
البته رهبری ایران تعهد می کند که هرگاه ایالات متحده تعهدات پذیرفته شده در توافق وین را به اجرا در آورد ایران نیز به تعهداتی که در آن زمان پذیرفته است باز خواهد گشت. با این حال ، برخی از پیشرفت های فنی و علمی که ایران پس از ماه مه 2019 به آنها دست یافته قابل برگشت نیست. بیصبری روز افزون امریکا و همپیمان های اروپائی اش که بویژه به نمایش گذاشته می شود ناشی از همین امر است.
بلینکن و ماس تهدید می کنند که اگر این روش ادامه یابد آنها مذاکرات با ایران را قطع خواهند کرد.در این حالت پرسشی که فورا به ذهن می رسد این است که پس از آن چه خواهید کرد. تا کنون پاسخی به این پرسش فرضی داده نشده است.
حسن روحانی که از قدرت کنار رفت از زمان آغاز مذاکرات در 6 آوریل برخوردش به مذاکرات موکدا «خوش بینانه» بود. در آینده دیگر نمی توان انتظار این نوع خوش بینی را شاهد بود.
«رهبر ایران سخنان روشنی را برای کسانی که یک پله پایین تر از او نشسته بودند بیان کرد و به ویژه روحانی را موردانتقاد قرار داد و گفت : درس اصلی دوران تصدی وی این بود که اعتماد به غرب فایده ای نداشت.
https://www.jungewelt.de/artikel/407590.atomgespräche-ungewisse-zukunft-in-wien.html
دیدگاههای اخیر