بحران در غرب، انقلاب در خاور میانه


بحران در غرب

انقلاب در خاورمیانه!

نوشته: گئورگ پُلیکایت ـ اوراق مارکسیستی

Maxistische-Blätter

گزینش و ترجمه رضا نافعی

از آغاز سال جاری واژه » انقلاب » در رسانه های بورژوائی نیز  دوباره مطرح می شود، اغلب حتی با لحنی مثبت. آیا می توان این پدید ه را نشانی از گرایش نو در روند تکامل جهان فرض کرد؟

تا نوامبر 2010 هم هیچ کس نمی خواست پیش بینی کند که  در بهار سال 2011 موجی از انقلابها  شمال آفریقا و کشورهای عربی را در خواهد نوردید که نظام جهانی و مستقر سرمایه داری را متزلزل خواهد کرد.

یعنی گذشت دورانی که می توانستند  نظام جهانروای سرمایه داری را  بعنوان بهترین نظام در تمام ادوار عرضه کنند و آنرا » پایان تاریخ » بدانند. چنانکه می بینیم انقلاب ها بار دیگر و هنوز از واقعیات اجتماعی امروز هستند. واقعیت سرمایه داری جهانروا، تضادهای جهانی که تحت تسلط امپریالیسم قرار دارد، امروز هم به وضعیت انقلابی می انجامد.

و نیز گذشت آن روزگاری که می توانستند با اشاره به ناکامی انقلاب های سوسیالیستی قرن بیستم بگویند، پیشرفت های اجتماعی آینده فقط در صورتی ممکن خواهد بود که گام به گام و از طریق اصلاحات تدریجی  صورت گیرند. رفورمیسم سوسیال دموکراسی در هیچ جای جهان به نتایجی  که قول می داد برسد، نرسیده است. ولی انقلاب ها حتی امروز هم شدنی هستند ــ  و همانطور که می بنیم با موفقیت هم رخ می دهند  و اگر نگاهی به آنچه در شمال آفریقا روی می دهد بیافکنیم،  حتی اگر هم   نتوانیم با دقت  پیش بینی کنیم که فرجام انقلاب هائی که آغاز گشته چگونه خواهد بود و کار وضعیت انقلابی به کجا خواهد کشید. یعنی اگر نتوانیم با اطمینان تمام پیش بینی کنیم که  حاصل این انقلاب ها دگرگونی بنیادین  و واقعی مناسبات اجتماعی خواهد بود. بازهم  می توانیم به آموخته های پیشین خویش باز گردیم و بگوئیم که انقلاب  امروز هم ممکن  و شدنی است.

فریب سه گانه

با این همه، باید فورا اضافه کنیم که توصیفات رسانه های بورژوائی فریبکارانه هستند.

تصویری که تمام آنها عرضه می کردند چنین بود که گویا قیام خلق های عرب علیه رژیم های مستبد و فاسد کشورهای عربی موجی است که ناگهان برخاسته است و گویا تنها چیزی که این مردم میخواهند استقرار » دموکراسی»  اروپائی یا آمریکائیست.

این یک فریبکاری سه گانه است. نخست آن که این ادعا که گویا موج قیام ها در کشور های  شمال آفریقا  تقریبا از یک نوع  هستند، درست نیست.هرچند که تشابهاتی در شکل بروز و علل قیام ها از یمن و بحرین گرفته مراکش و الجزائر وجود دارد. کامیابی های تونسی ها و مصری ها تاثیری تشویقی  بر مردم منطقه داشت.  نمونه های تونس و مصر به فروریختن ترس مردم در منطقه کمک کردند.

اما اوضاع اقتصادی و اجتماعی و همچنین تناسب قدرت های داخلی،  و نیز هدف ها و خواست های فعالان سیاسی در این جوامع بسیار متفاوت هستند. از این رو گستردگی، روند و نتایج این جنبش ها تفاوت های زیاد با هم دارند.همه آنها  را یکسان فرض کردن به روشنگری کمک نمی کند.

فریبکاری دوم این است که با یکسان جلوه دادن » جنبش ـ دموکراسی » پرده استتار بر پس زمینه   اقتصادی ـ اجتماعی  این شورش ها و چگونگی ارتباط آنها با سیاست جهانی، افکنده می شود. چنین وانمود می شود که گویا ساقط شدن یا دست کم، متزلزل شدن رژیم های مستبد، یک پدیده محلی است  و از ویژگی های جهان عرب است. شاید هم حاصل طبیعت و روحیات قومی یا بینش های خاص مذهبی است که گویا حاصل  «روحیات شرقی» است ــ تصویر و توصیفی با چاشنی محسوس نژاد پرستانه. همه این تدابیر برای پیشگیری از طرح این پرسش است که این حکمرانان مستبد، که تا دیروز با مراکز سرمایه داری روابط  و مناسبات عالی داشتند، واقعا چگونه به قدرت دست یافتند؟

فریبکاری سوم القاء غیر مستقیم این نظر به ضمیر ناآگاه مخاطبین اروپائی است که ما در واقع در شرائطی آرمانی زندگی می کنیم  و دموکراسی از این نوعی که ما داریم باید کالائی صادراتی برای بقیه جهان گردد. در حالی که می دانیم نه فقط چپ ها، بلکه هواداران سرمایه داری هم  در «شو» های تلویزیونی خود در باره دموکراسی «غربی» و کمبودهای آشکار آن چه می گویند، از جمله این که چه اختلاف عظیمی هست میان نظر مردم با  رفتار آنها که حکومت می کنند، سرخوردگی روزافزون مردم از سیاست، نرفتن فزاینده آنها به پای صندوق های رای، راستگرائی رو به رشد در جامعه، که وسیله ایست خود ساخته برای منحرف کردن ناراضیان، محدود شدن مستمر حقوق دموکراتیک و آزادی ها، تجاوز به حق تظاهرات وحق اعتصاب، گسترش نظارت سازمان های امنیتی بر مردم، ولع دولت و موسسات غیر دولتی برای گردآوری اطلاعات، وجود گرایش قابل مشاهده و فزاینده در برخی از کشورهای عضو اتحادیه اروپا بسوی اشکالی از اِعمال قدرت مستبدانه.

حقیقت این است که دلیل پیدایش جنبش های مردمی در شمال آفریقا فقط این نیست که از آزادی های دموکراتیک محروم هستند. دلیل اصلی  و ریشه ای جنبش ها این است زندگی روزمره برای میلیونها انسان روز بروز غیرقابل تحمل تر شده است.

در یک سو یک گروه اندک شمار، از افراد زد وبند چی  و سیاستگران قرار دارند که  دستشان در دست سرمایه دارن خارجی است، این ها، ثروت های طبیعی کشور را که مال همه مردم است و همچنین حاصل کار کسانی را که در داخل زحمت می کشند و کار می کنند بسود خود ضبط می کنند  و بر ثروت شخصی خود در بانکهای خارجی می افزایند.  در برابر آنها انبوه بیکاران قرار دارند، که روزبروز بر تعدادشان افزوده می شود، اینها با افزایش بهای مواد خوراکی و دیگر هزینه های زندگی، با گسترش فقر مادی و فرهنگی روبرو هستند، تهی دستانی که  روز بروز  تعدادشان بیشتر می شود. بخش عمده جوانان بی کارند و آینده ای امید بخش را  در انتظار خود نمی بینند.

شورش مردم و مقاومت سرسختانه و استوار آنها،  بویژه جوانان، حاصل پی بردن آنها به این  تضاد بود  ـ حاصل  این شناخت  تقابل بود که  آن گروه اندک وچپاولگر با  این توده عظیم  تهی دست رو در روی هم قرار گرفته اند .

البته روشن است که مسائل آفریقای شمالی، فقط مسائل خود ساخته نیستند. سرمایه داری جهانی، در دهه های گذشته، این کشورها را به شیوه نو استعماری، در نظام خود «ادغام» کرده است. منشاء  و سرچشمه مشکلات نیز در همین جاست. این تضاد های اجتماعی حاصل نظام بهره کشی نواستعماری است که به این کشورها تحمیل شده است و  امروز مردم را به واکنش برانگیخته است.

در مورد علل و پس زمینه شورش های آفریقای شمالی من با  » بلاده نزیمانده » دبیرکل حزب کمونیست آفریقای جنوبی، همنظر هستم. او خیلی زود  به این منشاء شورش های تونس و مصر پی برد  و یادآور شد که آنها را نمی توان از بحران جهانی سرمایه داری جدا کرد. او در مورد دلیل شورش توده های مردم گفت این» بیانگر تعمیق بحران سرمایه داری و نئولیبرالیسم است که ایدئولوژی کنونی سرمایه داریست».   «این بحران تحمیل اندیشه های نئولیبرالی و اجرای برنامه های آن با همدستی با سرآمدان داخلی است». زیرا، قبلا، با سربلندی تمام، درست از همین دو کشور تونس و مصر، بعنوان نمونه های موفق از اجرای  نسخه های اقتصادی  نئو لیبرال، یاد می شد(1).

اکثر کشورهای آفریقای شمالی، تازه در نیمه دوم قرن گذشته به استقلال دست یافتند. این استقلال، اکثرا حاصل دهها سال نبرد آزادی بخش ضد استعماری بود. آنها پس از کسب استقلال به گروه بزرگ کشورهای «غیر متعهد» پیوستند، که سیاست آنها در وضعیت سیاسی جهان در آنزمان، با تحلیلی عینی، سیاستی ضد امپریالیستی بود. نمودار این سیاست در عرصه داخلی این کشورها عبارت بود از روند ملی کردن بخش های مهم اقتصاد داخلی و ایجاد زیربناهای اجتماعی و بنیاد نهادن آموزش ملی، که دولت ها نقش مهمی در پیشبرد آنها ایفا می کردند. برخی از این کشور ها جهت حرکت جنبش های خود را دموکراتیک ملی اعلام کردند و بعضی حتی از این هم فراتر رفته و جهت حرکت را سوسیالیستی اعلام کردند. انقلاب سال 1952، به رهبری جمال عبدالناصر در مصر، تکانه ای نیرومند و شتاب بخش برای حرکت کشورهای نو استقلال بود.

اما از سالهای 70 به بعد قدرت های اصلی امپریالیستی  توانستند با وابسته کردن اقتصادی  این کشورها و گستردن هجوم ایده ئولوژیک خود، آن روند را نخست ترمز کنند و بعد باز گردانند.  فروپاشی اتحاد شوروی و دیگر کشورهای اروپای شرقی نیز بر شتاب این روند افزود.

کشورهای آفریقای شمالی بجای حرکت در جهت استقلال اقتصادی و هماهنگ با علائق ملی خود باز به نظام جهانی امپریالیستی و اقتصاد سرمایه داری وصل شدند و در برابر «توصیه ها » و در بسیاری از موارد دستورهای  نئو لیبرالی و صریح  بانک جهانی و صندوق بین المللی پول سرتسلیم فرود آوردند. بانک جهانی و صنووق بین المللی پول آنها را مجبور ساختند که در بازارهای خود  را بگشایند و  خود را با ساختار اقتصاد نئولیبرالی هماهنگ سازند که از جمله عبارت بود از خصوصی سازی. به این صورت این کشور ها تبدیل شدند به کشورهای پیرامونی  و وابسته به امپریالیسم که نقششان منحصر بود به تهیه مواد خام و نیروی کار ارزان، و تولید  مواد و قطعات مورد نیاز کارخانه های مونتاژی که متعلق به کنسرن های فرا ملیتی اروپائی و آمریکائی بودند.

زادگاه و پروشگاه رژیم های واپسگرا و استبدادی همین نظام اقتصادی و سیاسی نئو لیبرال و سرمایه داری امپریالیستی جهانی بود.  پس زدن دورنمای آزادی بخش گذشته و جایگزین کردن آن با تسلیم به امپریالیسم و مامور تهیه مواد خام  و تامین کننده سود برای آن شدن و نیز  تبدیل این کشورها به پایکاههای استرتژیک امپریالیستی، کارهائی بودند که اجرای آن ها از چنان  رژیم هائی ساخته بود.

قدرت های  بزرگ امپریالیستی  دهها سال، با میل و علاقه، با پول و اسلحه از این  رژیم های واپسگرا که دست نشانده خود آنها بودند حمایت می کردند.

» انقلاب فیسبوکی» ؟

آنچه جالب توجه است اینست که شورش های مردمی نه در فقیرترین کشورهای آفریقای شمالی، بلکه از کشورهائی آغاز شد که از لحاظ اقتصادی اندکی جلو تر بودند. درست به دلیل وضع اقتصادی تکامل یافته تر،  قشر جوانان تحصیل کرده بیشتر بود. جوانانی که می دیدند بدلیل  وابستگی کشورشان به شرائط نواستعماری، آینده روشنی در انتظار آنها نیست. این قشر که با امکانات اینترنتی نیز آشنا بود توانست نقش مبتکرانه ای در به حرکت در آوردن توده های مردم ایفا کند.

با این همه نادرست است اگر سخن از «انقلاب فیسبوکی » بگوئیم. زیرا این جوانان برغم داشتن اطلاعات وسیع از تلفن های دستی مدرن و طرز بکار بردن کامپیوتر به تنهائی قادر نبودند حرف خود را به کرسی بنشانند. پس از آنکه «آتش زنه » آنها  با نارضایتی طبقه کارگر و دیگر اقشار پائینی جامعه ــ که بخشی از آنها در سالهای گذشته نیز طی اعتصاب های بزرگ و قدامات مناسب دیگر نارضایتی خود را اعلام کرده بودند ــ بهم پیوست تظاهرات اعتراضی میلیونی را آفرید که سرانجام به سقوط رژیم در تونس و مصر انجامید.

مورد لیبی

سیر  رویداد ها در لیبی بگونه ای کاملا متفاوت بود.

من نمی گویم که در لیبی هم ، در آغاز دلائلی برای نارضایتی  و اعتراض وجود نداشت و این هم درست است که رژیم قذافی با خشونت تمام با اعتراض کنندگان برخورد کرد.

ولی تظاهرات اعتراضی در لیبی، برخلاف تونس و مصر، تظاهرات میلیونی توده های مردم در سراسر کشور نبود. در تریپولی پایتخت لیبی، راهپیمائی های میلیونی صورت نگرفت، در بنغازی هم ، که بعدا «شورای ملی دوران گذار »  خود  را  رهبر شورشیان  لقب داد،  اینطور نبود.

ولی آن اعتراضات محدود ناگهان تبدیل شد به قیام مسلحانۀ گروههای شورشی با ارتش قذافی، که می خواست برخی از شهر ها را ، بویژه در شرق لیبی که منابع نفت در آنجاست تحت تسلط خود در آورد، کاملا روشن بود که مرز جنگ داخلی کجاست. در این جریان قبائل  و طایفه ها ی  قدیمی نقش خاص و تعیین کننده داشتند، نکته ای که از دید رسانه های غربی نیز دور نماند(2).

جنگی داخلی که به این صورت برپاشد، مشخصاتی داشت که بسیار شبیه به جنگ های بود که در چند سال اخیر در جنوب صحرای افریقا روی داد، که آخرین آنها جنگ نیجریه یا  کت دِ  ایوری  بود.

این هم تصادفی نبود که «شورشیان»  در شرق لیبی، با پرچم  سلطنتی پادشاه ساقط شده، ملک ادریس، رهبر فرقه اسلامی سنوسی وارد  جنگ شدند. در سال 1951که لیبی بطور رسمی و در ظاهر مستقل شد، قدرت استعماری انگلیس، ملک ادریس، دست نشانده  خود را پادشاه لیبی کرد. در سال 1969  گروهی از افسران تحت رهبری قذافی ، ادریس را ساقط کردند(3). نمی توان ادعا کرد که افراشتن دوباره پرچم سلطنتی نشان آنست که  » شورشیان » ریشه های عمیق و سنتی  دموکراتیک دارند.

نکته دیگر که از همان آغاز چشم گیر بود، رفتار دولت های غربی بود. در زمانی که تظاهر ات مردم تونس و مصر در اوج  بودند غرب مکرر در مکرر اصرار داشت که مردم به  مسالمت روی آورند و با صاحبان قدرت وارد » گفتگو » شوند. ولی در مورد لیبی هیچ یک از دولت های غربی به » شورشیان » توصیه نمی کردند که با قذافی وارد مذاکره شوند. در ست برعکس : واشنگتن، بروکسل، پاریس، لندن و برلن از همان آغاز با صراحت تمام  توسل به قیام مسلحانه برای ساقط کردن قذافی را تشویق می کردند  و اعلام کردند که هدف آنها هم همین است.

از این رو ابتکارهائی چون ابتکار پرزیدنت چاوز، رئیس جمهور ونزوئلا را رد کردند. چاوز پیشنهاد کرد کمیسیونی با شرکت نمایندگان چند دولت فورا به لیبی فرستاده شود تا به جنگ پایان دهد و بلافاصله مذاکرات صلح را آغاز و مشکلات را حل کند. ولی کو گوش شنوا؟  تلاشهای اتحادیه آفریقا  برای میانجیگری نیز نادیده و ناشنیده گرفته شد(4).

مسلما از چند سال پیش به این طرف رژیم قذافی نه مشعل فروزان پیشرفت و ترقی بود و نه دژ استوار مبارزات ضد امپریالیستی. تحت پیگرد قرار دادن منتقدین، مردم را مجبور به پیروی از ایده ئولوژی رژیمی کردن که کیش شخصیت قذافی بگونه ای افراطی در کانون آن قرارداشت، از ویژگیهای جنبی  «عقب گرد » ی بود که نشان می داد. دوران » سوسیالیسم عربی»  و خط مشی ضد امپریالیستی در عرصه سیاست جهانی دیگر بپایان رسیده است. قذافی در سال 1999 با واشنگتن آشتی کرد. همزمان با  آشتی، دروازهای لیبی را بروی کنسرن های خارجی بویژه اروپائی و بعد هم آمریکائی بازکرد که بمعنی خصوصی سازی موسسات دولتی در لیبی بود. قذافی از  سال 2004 تبدیل شد به دربان » دژ اروپا »  وظیفه ای که اتحادیه اروپا به او داد این بود که  پناهجویان آفریقائی را در همان خاک لیبی شکار کند و مانع رسیدن آنها به اروپا گردد(5).

ولی مخالفان او هم  در همین حد، نمی توانند مورد محبت قرار گیرند. آن لحاف چهل تکه ای  که عبارت بود از رهبران قبائل شرق لیبی که سالیانی دراز در آمد نفت را با قذافی تقسیم می کردند ناگهان  در فوریه 2011 اعلام کردند که از این پس دیگر «برادر» قذافی نیستند، چون می خواهد از این پس در آمد نفت فقط متعلق به آنها باشد. اعضای امروزی این «باشگاه رنگارنگ»عبارتند از : اسلامگرایان، سلطنت طلبان، مهاجران بازگشته از آمریکا و انگلستان، افسران فراری از ارتش قذافی و وزرای سابق قذافی  که  امروز با شیوه «تند، زود، سریع»  ناگهان تبدیل به عاشقان دلخسته دموکراسی شده اند. این «باشگاه رنگارنگ » را  وقتی می توان بعنوان نمایندگان خلق لیبی و پیشتازان نبرد برای دموکراسی پذیرفت که آدمی چشم خود را ببندد و نخواهد ببیند که چه نیروهائی  با چه برنامه هائی  می خواهند از پس پرده آنها را بقدرت برسانند.

اینک مسلم شده است که سازمان های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس، پیش از آن که قیام آغاز شود، در بنغازی فعال بوده و مشغول مهره چینی  بوده اند.(6) دو  شاه مهرۀ  » شورای ملی دوران گذار » ، یعنی جبریل که خود ش را نخست وزیر اعلام کرده و ترحونی، وزیر اقتصاد و نفت(7)، پیش از آن که به لیبی باز گردند، سالها مقیم آمریکا بودند و بعنوان استادان اقتصاد نئولیبرال تدریس می کردند. خلیف هفتر ، رهبر نظامی «ارتش شورشیان» ، سرهنگ سابق ارتش قذافی است، که در پایان دهه 80 به آمریکا رفت و 20 سال در «لانگ لی» مقر سازمان سیا در ویرجینیا زندگی می کرد و گویا در 14 مارس به لیبی باز گشته است(8). فعالان فراری از دستگاه  قذافی، کسانی هستند که در بیست سال گذشته، در پیشبرد «مناسبات جدید » لیبی با آمریکا و اتحادیه اروپا و روند خصوصی سازی سازمانهای دولتی لیبی  نقش فعال داشتند. این ها اینک می خواهند یکراست از آن دستگاه به این دستگاه بپیوندند و کار سابق را دنبال کنند.

آنچه مسلم است اینست که اگر این افراد واقعا برنده شوند، عناصر و عوامل بی اراده و گوش بفرمان قدرت های اصلی امپریالیستی خواهند بود. اگر این ها در لیبی بقدرت برسند، این کشور میدان تاخت و تاز کنسرن های غربی و یکی از پایگاهای اساسی ناتو در شمال افریقا خواهد شد. اینها هیچ ربطی به علائق اصیل و واقعی مردم لیبی ندارد.

اینک می رسیم به دخالت نظامی غرب در لیبی. غرب  از 19 مارس به بهانه انجام  وظائف «انسانی» برای «حفاظت از مردم غیر نظامی» تلاش می کند تا  با بمباران، راه رسیدن  شورشیان را از بنغازی به تریپولی باز کند.

جنگ لیبی هم همانقدر برای اهداف «انسانی» صورت می گیرد که جنگ عراق و افغانستان صورت گرفت. این دخالت نظامی، ناقض حقوق بین المللی است، طبق موازین حقوق بین المللی دخالت یک جانبه نیروهای خارجی در دعوای داخلی یک کشور با این هدف که رژیم آن کشور تغییر داده شود، یک اقدام ضد قانونی است.

در قطعنامه 1973 سازمان ملل نیز سخنی از «تغییر رژیم» گفته نشده است ـ چون اگر چنین موضوعی مطرح می شد احتمالا قطعنامه به تصویب نمی رسید. معهذا هدف درست همین است. اوباما و سارکوزی و همچنین مرکل و وستروله (رهبران امریکا، فرانسه و آلمان و وزیر خارجه آلمان که با حمله به لیبی مخالفت کرد) این هدف را با روشنی اعلام کرده اند. در اینجا از سازمان ملل برای رد گم کردن سوء استفاده می شود و البته جای تاسف است که روسیه و چین و همچنین برزیل و آفریقای جنوبی به آن قطعنامه رای دادند و با استفاده از حق وتوی خود مانع اجرای نقشه نشدند.

مسخره بودن ادعای بشر دوستی و دموکراسی وقتی آشکار تر می شود که به حامیان محلی ناتو برای این کار، نظر افکنیم. این حامیانی که ناتو حمایت آنها را برای انجام برنامه های خود جلب کرده است، مانند حکومت عربستان و قطر، واپسگرا ترین زورمداران فئودال و مستبد هستند که کشورهای خودشان   فرسنگ ها از حقوق بشر و دموکراسی دورند. این ها حکومت هائی  هستند که اعتراضات دموکراتیک در بحرین را با اعزام نیروهای نظامی سرکوب کردند و غرب از این عمل حتی ابراز ناراحتی هم نکرد، حال این زورمداران واپسگرا ناگهان می خواهند کمک کنند که در لیبی دموکراسی مستقر شود.

این که آمریکا و اروپا از لیبی  چه می خواهند کاملا روشن است. در پس ادعا های «انساندوستانه » جهان غرب برای استقرار دموکراسی و حقوق بشر، در لیبی نیز، مانند عراق و افغانستان،هدف :  چنگ اندختن  بر نفت، قدرت و سود است.

بنا به گفته کارشناسان، در زیر صحاری بی آب و علف لیبی 45 میلیارد بشکه نفت خوابیده است. اگر 120 دلار بهای کنونی یک بشکه نفت را مبنای محاسبه قرار دهیم، ارزش این نفت به 5 بیلیون دلار بالغ می گردد. چنانچه کنسرن های نفتی در اینجا هم بتوانند مانند عراق بر منابع نفت چنگ اندازند، تا دهها سال میلیارد میلیارد سود خواهند برد.

اما برای طراحان برنامه های استراتژیک آمریکا و اروپا، اهمیت استراتژیک لیبی بیشتر از نفت است. برای  کشور های عضو ناتوایجاد یک سرپل در شمال آفریقا ، بویژه امروز  که آمریکا،  مهم ترین پایگاه خود را در کنار اسرائیل، یعنی مصرمبارک را، از دست داده است، از لحاظ ژئوپلیتیک حائز اهمیت فوق العاده است. از آنجا که اصلا معلوم نیست در آینده تناسب قدرت در تونس، مصر و احتمالا دیگر کشورهای منطقه چگونه خواهد بود.  وجود رژیمی در لیبی که به تلاشهای امپریالیستی غرب در شمال آفریقا، منطقه مدیترانه و خاورنزدیک کمک برساند، حائز اهمیت فوق العاده است.

از این رو باید دخالت نظامی در لیبی را واکنش متقابل امپریالیستی در برابر شورش های انقلابی در  تونس و مصر دانست.

البته این عملیات تا امروز (تاریخ نگارش مقاله ماه ژوئن 2011 است ـ م)  در بن بست قرار دارد.  افراد باصطلاح «شورشی» برغم پشتیبانی گسترده نیروی هوائی غرب نتوانسته اند بخش غربی لیبی را تسخیر کنند. اینک باید افسران رابط غرب و مشاوران نظامی در بنغازی، غرب لیبی را تسخیر کنند ــ طبق نمونه ای که در گذشته در ویتنام اجرا شد و همچنین سلاحهای تازه از قطر و هواپیماهای بی سرنشین آمریکا، به میدان آورده شوند، طبق نمونه پاکستان…..

پیشتر گفته شد که پیش بینی سیر امور در شمال آفریقا و منطقه عربی  ممکن نیست.

حمام حمامی، دبیرکل حزب کمونیست تونس که اینک از پنهان گاه خود به در آمده موقعیت را چنین توصیف کرد: «دیکتاتور ها ساقط شده اند ولی دیکتاتوری ها برجایند». (9)

در ماه های اخیر عده ای از فعالان رژیم های پیشین در تونس و مصر از کار برکنار و برخی از آنان حتی دستگیر هم شده اند. احزاب و جنبش های سیاسی که تا امروز فعالیتشان ممنوع بود، توانسته اند در پرتو مبارزات خود دوباره به فعالیت آزاد روی آورند. قرار است در هر دو کشور در ماه ژوئیه و پائیز انتخابات صورت گیرد و کار دولت های دوران گذار بپایان برسد.

ولی نیروهای قدرتمندی دست درکارند تا تغییرات را، تا جای ممکن محدود نگاه دارند.  با قدرتی که ارتش درمصر دارد، جای نگرانی هست. پست های فرماندهی سیاسی در مصر و تونس، هنوز در دست افراد ی است که در رژیم گذشته بود که متعلق به قشر بالائی بورژوازی هستند، کسانی که با رژیم گذشته همکاری داشتند و در آن سهیم بودند.

دولت های قدرت های اصلی امپریالیستی برای تاثیر گذاری بر روند رویداد ها تمام امکانات خود را بکار می گیرند. از قولِ دادنِ کمک های مالی گرفته تا انواع  «کمک » های دیگر مانند «مشارکت جدید»  و ایجاد شبکه های ارتباطات شخصی و  گسترده با افراد و تقویت فعالیت بنیاد های گوناگون.

 با اطمینان خاطر می توان گفت که نبرد برای تحقق خواست اکثریت قاطع مردم  تونس و مصر هنوز راه درازی در پیش دارد.

آنچه چشمگیر است این است که تاکنون مسئله اصلی، یعنی آینده اقتصادی  و همچنین سیاست آتی آمریکا در مورد اسرائیل و خاور نزدیک از بحث روز دور نگه داشته شده است. نیروهای چپ از جمله احزاب کمونیست و سوسیالیست به این دلیل که سالها تحت پیگرد بوده اند ضعیف هستند و باید دوباره خود را سازمان بدهند. این نظر در مورد اتحادیه های صنفی نیز صادق است، که برخی از آنها باید خود را از پیکر رژیم های ساقط شده جدا کنند.

مهمترین اصل برای ادامه نبرد این است که:

مبارزه برای تحقق دموکراسی سیاسی و دموکراسی اجتماعی و پیشرفت واقعی احتماعی بسود مردم باید در پیوند با هم صورت گیرد.

نکته ای که به هیچ وجه نمی توان آنرا نادیده گرفت و از کنارش گذشت. بحث در باره مناسبات آتی با سرمایه خارجی است. آیا کشورهای شمال آفریقا باید بازهم چون گذشته فقط عرضه کننده مواد خام و کارگر ارزان بمانند؟ و تولید کننده قطعات برای صنایع دیگران باشند یا این که جهت حرکت تغییر خواهد کرد و یک سیاست اقتصادی مستقل که حافظ منافع ملی باشد در پیش گرفته خواهد شد؟

آنچه از تناسب کنونی نیروها می تواند بر آید یک رژیم بورژوا دموکراتیک خواهد بود، همرا با آزادی های سیاسی بیشتر برای اتحادیه های صنفی و نیروهای چپ. این خود دست آورد بزرگی است که به هیچ وجه نمی توان به آن کم بها داد وراهگشای تکامل بعدی است.

ولی با استقرار اشکال حکومت بورژوا دموکراتیک در درون کشور  استثمار نواستعماری توسط کنسرن های فرا ملیتی برطرف نخواهد شد. عواقب این  ادغام نواستعماری در اقتصاد را فقط با اتکاء به مدل دموکراسی غربی وبدون دست زدن به تغییرات بنیادین اجتماعی نمی توان چاره کرد. یعنی بدون تغییر دادن مناسبات مالکیت بر منابع طبیعی و بر حاصل کار آدمی.

از این رو، درست وقتی که اتحادیه های صنفی، نیروهای چپ، کمونیست ها و سوسیالیست ها بتوانند آزادی سیاسی بیشتری کسب کنند  مسئله جهت گیری اقتصادی مطرح می گردد و  این که مناسبات با با کشورهای عمده امپریالیستی باید دائما مطرح و مورد بر رسی قرار گیرد.

بنا بر این هنوز مبارزات سخت در پیش اند که قدم زدن تفریحی نخواهند بود. امکان این نیز هست که حاصل این  روند یک جهش کیفی در تناسب قدرت های محلی و بین المللی پدید ببار آورد.

1          Blade Nzimande, \»Tunisia and Egypt: The deepening crisis of US imperialism and neo-liberalism\», Umsebenzi Online, 16. Februar 2011, http://www.sacp.org.za/main.php? include=pubs/umsebenzi/2011/vol10-04.html

2 „Revolte gegen Gaddafi – Libyens Araberstämme drohen mit Ölförderstopp\», v. Ulrike Putz, Beirut, Spiegel-Online, 22. Februar 2011 – Siehe auch das Internetporal „Jeune Afrique\», 24.2.2011: „Les affiliations tribales jouent un rôle important, comme réseaux sociaux pouvant servir à l\’avancement dans les carrières, la mobilité sociale et les mariages… Kaddafi avait réussi à créer un équilibre entre les tribus et les clans, mais ce système connaissait déjà un effritement. Aujourd\’hui cette structure de pouvoir est en train de s\’effondre. Certaines tribus le lâchent », affirme Delphine Perrin, spécialiste de l\’Afrique du Nord à l\’Institut universitaire européen de Florence (Italie). De fait, récemment, plusieurs chefs de tribus, dont ceux de Werfalla (la plus grande de Libye), ont soutenu l\’opposition.\» („Die Stammeszugehörigkeiten spielen eine wichtige Rolle als soziales Netz, das dem Vorankommen in den Karrieren, der sozialen Mobilität und der Verheiratung nützlich sein kann…Gaddafi war es gelungen, ein Gleichgewicht zwischen den Stämmen und Clans zu schaffen, aber dieses System war bereits am Zerbröseln. Heute ist diese Machtstruktur dabei sich aufzulösen. Manche Stämme verlassen ihn\», bestätigt Delphine Perrin, Spezialistin für Nordafrika am Europäischen Universi­tären Institut von Florenz/Italien. In der Tat haben neuerdings mehrere Stammeschefs, darunter die der Werfalla – des größten in Libyen – die Opposition unterstützt\».)

3          Biografisches unter http://de.wikipedia.org/wiki/Idris_ %28Libyen%29

4          Le Monde, 3.3.2011, „Kadhafi aurait accepté la médiation proposée par Chavez\» – sowie: Afrikanische Union, Kon­sultativtagung über die Situation in Libyen, Addis Abbeba, 25. März 2011, Kommuniqué, http://au.int/ fr/dp/ps/sites/default/files/communique_-_Libye___ final__fr_0.pdf, und Pressekommuniqué v. 10. April 2011 über die Gespräche in Tripolis, http://au.int/fr/dp/ps/ sites/default/files/Communique%20 Libye%20_fr_% 2010.4_0.pdf – Siehe auch UZ – unsere zeit, Essen, 1.4.2011, Seite 10: „Afrikanischer Friedensplan für Liby­en\»,

5          siehe u.a. Wikipedia, Stichwort „Muammar al-Gaddafi\»: „Im Jahr 1999 bekannte sich Gaddafi zur Schuld Libyens an dem Anschlag auf Pan-American-Flug 103 von 1988 über der schottischen Stadt Lockerbie; er lieferte die Attentäter aus und ließ den Hinterbliebenen der Opfer eine hohe Entschädigung zahlen… Gaddafis Verhältnis zum Westen hat sich seitdem stark verbessert. Im März 2004 besuchte ihn Tony Blair und durchbrach damit die lange Isolation Libyens. Im Oktober folgte Gerhard Schröder als erster deutscher Kanzler… Libyens Beziehungen insbesondere zu italienischen Wirtschafts­unternehmen und Politikern wie auch die zunehmende Flüchtlingsproblematik führten zu Konflikten innerhalb der EU und erschwerten eine koordinierte Reaktion der EU, die Gaddafi längere Zeit als Stabilitätsgaranten in der Region anerkannt hatte\».

6          Spiegel-Online, 31.3.2011, „Kampf gegen Gaddafi – Obama schickte CIA an die Libyen-Front\» – /www.spiegel.de/politik/ausland/0,1518,754172,00.html

7          Wikipedia englisch „Mahmoud Jibril, http://en.wikipedia.org/wiki/Mahmoud_Jibril sowie Wikipedia deutsch, „Ali Tarhouni\», http://de.wikipedia.org/wiki/Ali_Tarhouni

8          McClatchy online, 26. März 2011, \»Libyan rebel leader spent much of past 20 years in suburban Virginia\», http://www.mcclatchydc.com/2011/03/26/111109/new-rebel-leader-spent-much-of.html

9          Online-Seite der Partei der Arbeit Belgiens (PTB), 22. Februar 2011, http://www.ptb.be/nieuws/artikel/hamma-hammami-on-a-vaincu-le-dictateur-pas-encore-la-dictature.html – deutsche Übersetzung UZ-unsere zeit, Essen, 11. März 2011, Seite 2

 www.neue-impulse-verlag.de/mbl/artikel/311/678/revolutionen-in-nordafrika-zusammenhaenge-perspektiven.html

7 پاسخ

  1. 阿里 阿克巴人

    جناب نافعی عزیز
    ازشما بخاطر متون جالبی که برای ترجمه انتخاب میکنید سپاسگزارم ترجمه هایی که با دقت و قلمی شیوا نگاشته شده از اصل مطلب گیراتر و رساتر است. برایتان آرزوی طول عمر میکنم. مدت زیادی نیست که شما را از طریق پیک نت میشناسم (که البته پیک نت را هم اولین بار ازطریق راه توده شناختم) ولی تمامی مقالاتی را که در وبسایتتان گذاشته اید را با دقت خوانده ام و بخشی از اطلاعات سیاسی خودم را مدیون شما هستم همانطور که بینش سیاسی هرچند کم بضاعتم را مرهون مشی راه توده میدانم . با آرزوی کامیابی برایتان . علی

  2. خواننده گرامی علی
    ممنون از اظهار لطف شما. خوشحالم که انتخاب و ترجمه های من مورد پسندتان قرار گرفته است.آنچه در نوشته شما چشمگیر است فروتنی شماست که شما را به بیان این سخنان دلنشین برانگیخته است. از این که در خدمت شما و دیگر دوستان پرشمار و صاحب تمیز این وبلاگ هستم سرافرازم. کامروا باشید. رضا نافعی

  3. آقای نافعی عزیز
    خسته نباشی که بعضی وقت ها کار یک حزب را انجام میدهی.در این وانفسا که اکثر صلح طلبان دنیا و اصلاح طلبان وطنی از حمله به لیبی پشتیبانی میکنند،این مقاله بسیار اثر گذار است و همه را به فکر فرو خواهد برد

  4. جناب آقای نافعی ! بسیار کار ارزمشندی انجام می دهید . لطفا در کنار ترجمه اصل مقاله و لینک دانلود را نیز قرار دهید . با تشکر

  5. خواننده گرامی حسین
    لینکی که خواسته اید در پایان ترجمه درج شده است. آخرین خط.، پس از حواشی. معهذا برای مزید اطمینان لینک را در اینجا هم درج می کنم.در این صورت مراجعه به اصل آسان می شود و نیازی به انتشار اصل در وبلاگ نخواهد بود. شاد باشید
    http://www.neue-impulse-verlag.de/mbl/artikel/311/678/revolutionen-in-nordafrika-zusammenhaenge-perspektiven.html

  6. سلام .آنقدر این ترجمه شما نافذ ، واقع گرا و کامل بود که دیگر چیزی برای اضافه کردن به آن نمی ماند . حقیقتا دست مریزاد به این انتخاب و زحمت ترجمه آن . فقط من برای اینکه پس از این همه زحمت و خستگی یک تشکر خشک و خالی نکرده باشم . مایلم با درج خبری ، شما را به خنده بیاورم . بالاخره باید کمی هم خنده و تفریح در کار این وبلاگ باشد . لطفا به اسامی لیست “دوستان لیبی” توجه بفرمایید !!!!!!!!!

    ( نشست بین المللی » دوستان لیبی » )

    » بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد به همراه نمایندگان حدود ۶۰ کشور در نشست “دوستان لیبی” در پاریس شرکت کرد‌ه‌اند.نشست بین‌المللی “دوستان لیبی” برای بررسی آینده این کشور با میزبانی مشترک نیکولا سارکوزی ، رئیس‌جمهور فرانسه و دیوید کامرون، نخست‌وزیر بریتانیا در پاریس پایان یافته است.آقای سارکوزی و آقای کامرون در سخنانی پس از پایان این نشست گفتند که شرکت‌کنندگان در این کنفرانس با اکثریت قاطع از ادامه حملات هوایی ناتو در لیبی تا زمانی که معمر قذافی به عنوان خطری محسوب می‌شود، حمایت کردند
    آنها همچنین گفتند که شرکت‌کنندگان در کنفرانس پاریس موافقت کردند که دارای‌های مسدود شده لیبی را آزاد کنند.بر اساس گزارش‌ها همچنین مصطفی جلیل رهبر شورای انتقالی لیبی گفت که مردم لیبی باید به قانون احترام بگذارند و با یکدیگر آشتی و تفاهم داشته باشند.بر اساس گزارش‌ها از پاریس شرکت‌کنندگان این نشست از آنچه که شهامت مردم لیبی خوانده‌اند تجلیل کرده‌اند.همین گزارش ها حاکیست که هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا در این نشست در سخنانی خواهان آن شده است که کرسی لیبی در سازمان ملل متحد به شورای انتقالی لیبی داده شود.نمایندگان چین و روسیه از دیگر شرکت‌کنندگان در این نشست بوده‌اند.
    دولت روسیه روز پنج‌شنبه شورای ملی انتقالی لیبی را، که رهبری مخالفان معمر قذافی را برعهده دارد، به عنوان نماینده مشروع مردم لیبی به رسمیت شناخت.
    این نشست درست همزمان با چهل و دومین سالگرد به قدرت رسیدن سرهنگ قذافی در پی کودتای نظامی علیه سلطان ادریس برگزار ‌شد.
    در این کنفرانس که با حضور سران ۶۰ کشور جهان و همچنین گروهی از اعضای شورای انتقالی لیبی برگزار می‌شود، علایق تجاری در لیبی یکی از موضوعاتی است که کنار چشم‌انداز آینده این کشور مطرح می‌شود. برخی صاحب‌نظران این کنفرانس را نخستین صحنه نمایش بین‌المللی مهم برای شورای انتقالی لیبی خواند‌ه‌اند و بسیاری از شرکت‌های بزرگ در زمینه‌‌ی انرژی، مخابرات و شبکه‌های زیرساختی نیز، چشم به عقد قراردادهایی دوخته‌اند که بسته شدن آن‌ها به منزله‌ی پایان بخشیدن به سلطه یک‌ جانبه ایتالیا در لیبی خواهد بود.در زمان حکومت قذافی شرکت‌های ایتالیایی ‌حضور چشمگیری در لیبی داشتند و این کشور همچنین مالک دارایی‌های قابل توجهی در ایتالیا از جمله سهامدار کمپانی فیات و همچنین باشگاه فوتبال یوونتوس بود.
    تلاش‌ها برای یافتن معمر قذافی همچنان ادامه دارندنکته‌ای که باعث خوشبینی شرکت‌های تجاری برای حضور گسترده در لیبی شده، وعد‌ه‌ی اعطای پاداشی است که از سوی شورای انتقالی لیبی به کشورهایی که برای پایین کشیدن معمر قذافی از مسند قدرت کمک کرده‌اند، عنوان شده است.
    گفته می‌شود نمایندگانی از شرکت‌های مطرح فرانسوی از جمله شرکت نفتی توتال در ماه‌های ژوئن و ژوئیه برای برقراری ارتباط با شورای انتقالی لیبی به بنغازی سفر کردند. در ماه سپتامبر همچنین تمامی شرکت‌های فعال فرانسوی در لیبی در پاریس با اعضای شورای انتقالی لیبی دیدار خواهند کرد تا بر سر پروژ‌های آتی فرانسه در این کشور به گفتگو بپردازند.
    از طرف دیگر بریتانیا گفته است که مشغول گفت‌وگو با شرکت‌های بریتانیایی است که پیش‌تر در لیبی فعال بوده‌اند تا بتوانند از این طریق راه‌های ارائه‌ی کمک در پروژه‌های عمرانی آتی در لیبی را بررسی کنند، اما تا زمان اتمام کامل درگیری‌ها در لیبی، مأموریت‌هایی در زمینه‌ی برنامه‌ریزی تجاری بریتانیا در این کشور صورت نخواهد گرفت.

    پ . ن : پس فهمیدیم این همه بگیر و ببند و چند ماه جنگ و استفاده از بمب های اوران و کشتن و آواره کردن خلق لیبی ، تمامش بخاطر چشم و همچشمی عزیزانی چون سار کوزی و کامرون با تیم بیچاره فوتبال » یوونتوس » بوده است !

  7. عسگر داوودی

    ر. رضا نافعی گرامی. با تشکر از ترجمه مطالب ارزشمند توسط شما. انتخاب مطالب مهم روز از بین انبوهی از مطالب، موجود کار پر زحمتی است که شما با علاقه ای زیاد آنرا دنبال می کنید.با اطمینان می توان گفت که زحمت های شما در ترجمه این مطالب بسیار نتیجه بخش است. با آرزوی تندرستی و موفقیت بیشتر برای شما. عسگر داوودی

بیان دیدگاه