پوتین در «رامی» مذاکرات مسکو، اردوغان را زنده گرفت!
پوتین در «رامی» مذاکرات
مسکو، اردوغان را زنده گرفت!
راشا تودی ترجمه رضا نافعی
آمار سایت تا کنون
4،539،090
ترجمه
1181
پنجشنبه گذشته روسای جمهور دو کشور روسیه و ترکیه در مسکو با یکدیگر ملاقات کردند تا در باره اوضاع ادلیب با یکدیگر مشاوره کنند. پس از 6 ساعت گفتگو اعلام شد که بین طرفین قراردادی برای آتش بس به امضاء رسیده است، که با هیچ یک از انتظارات غرب هماهنگ نیست. صدراعظم آلمان مرکل در آخرین اجلاس گروه پارلمانی دو حزب دموکرات مسیحی و سوسیال مسیحی در بوندستاگ – مجلس آلمان – بانومیدی خاطر نشان ساخت که در سوریه » تغییر رژیم» از خارج امکان پذیر نیست. او با تصریح این واقعیت تایید کرد که دلیل اصلی برای برافروختن آتش یکی از وحشیانه ترین جنگ ها پس از جنگ جهانی دوم که 9 سال بطول انجامیده چه بوده است. مرکل زیرکانه مسکوت گذاشت که آلمان نیز از آغاز در این پروژه سهیم بوده است.
این که صدراعظم آلمان و امانوئل مکرون رئیس جمهور فرانسه برای مذاکره با اردوغان به مسکو دعوت نشدند حاکی از فقدان اهمیت آنها در جنگی است که شرکت در آن پیوسته به اروپا تحمیل شده بود. نه پخش برنامه های سیاسی رسانه ای آلمان و نه طرح دوباره این خواست که در ادلب باید یک منطقه امن ایجاد شود هیچ چیزی را تغییر نمی داد.
رئیس جمهور روسیه ولادیمیر پوتین در سخنرانی آغازین خود این موضوع را روشن کرد و گفت : اوضاع منطقه ادلب در سوریه به حدی رو به وخامت گذاشته است که باید یک بحث مستقیم و شخصی داشته باشیم.
در واقع ، بعد از آنكه آنكارا هزاران سرباز خود را به ادلب اعزام كرد تا در كنار جهادی ها و تروریست ها جنگ كنند، بیم آن می رفت که درگیری مستقیم بین ترکیه و روسیه به وجود آید، در نتیجه ، اردوغان بیشتر و بیشتر گرفتار آشفتگی های جنگ شد و در دو عرصه ملی و بین المللی چنان تحت فشار قرار گرفت که دیگر قادر به آزاد کردن خود نبود. اینک توافق نامه برای آتش بسی که تازه امضا شده به رئیس جمهور ترکیه فرصتی برای خروج از این دام می دهد.
در قرارداد بار دیگر تأکید شد که «باهمه اشکال تروریسم مبارزه می شود و همه گروه های تروریستی در سوریه از بین می روند» گروه هائی که شورای امنیت سازمان ملل متحد بعنوان تروریست طبقه بندی کرده است. از جمله همه گروه های تروریستی که ترکیه تاکنون از آنها حمایت کرده مشمول این تعریف می شوند. اگر آنکارا بخواهد خود را از این صفت مبرا سازد که شریک تروریست هاست اینک (باردیگر) کلید رهائی را بدست آورده است.
اما این چیز تازه ای نیست. قبلا در قطعنامه 2254 شورای امنیت سازمان ملل نیز بتصویب رسیده بود، در قرارداد آستانه و سوچی هم بتصویب رسیده بود. ولی ترکیه تا کنون ترجیح می داد بجای آن که این افراد را خلع سلاح کند و از ادلب براند، در جنگ سوریه از آنها بعنوان نیروهای نیابتی خود استفاده کند.
نکته دیگر تأکید مجدد بر «حاکمیت ، استقلال ، وحدت و تمامیت ارضی جمهوری عرب سوریه» است که به صورت کتبی ثبت شد. این تصریح بمعنی طرد هرگونه جاه طلبی است، که هدف آن ایجاد تحت الحمایه ای برای ترکیه در خاک سوریه باشد. اینکه آیا ترکیه به این تعهدات پایبند خواهد ماند یا نه؟ مسأله دیگری است. تروریست ها پس از امضای توافقنامه اعلام کردند که به آتش بس نخواهند پیوست. اما آنچه حائز اهمیت است این است که این نکات در قراردادی کتبی ثبت شده و دولت ترکیه آن را امضاء کرده است و این ها می توانند مبنای مذاکرات بعدی قرار گیرند.
بزرگترین شکست تاکتیکی برای اردوغان ایجاد منطقه بافر است که دست آوردهای ارتش سوریه و همپیمان هایش را در هفته های اخیر مبنای مذاکرات قرار داد. این کاملاً بر خلاف «خط قرمز» رئیس جمهور ترکیه بود، که می خواست نیروهای سوریه تا پایان ماه فوریه به آن مناطقی عقب بنشینند که هنگام امضای قرارداد سوچی در آن مستقر بودند.
هدف استراتژیک دمشق در عملیات ادلب پیوسته این بود که بزرگراه های M4) از لاذقیه تا ساراقیب) و , M5 )از حلب به دمشق) را آزاد سازد که هم اکنون با منطقه بافری که اینک مورد توافق قرار گرفته و در قرارداد نیز کتبا تثبیت شده، تامین گشته است. درست است که حالا افسران نظامی روسیه و ترکیه باید در امتداد بزرگراه M4 به اتفاق گشت زنی کنند اما این امر به هیچ وجه موفقیت استراتژیک سوریه را کاهش نمی دهد.
همانطور که قبلا اشاره شد باید دید که آیا آتش بس اصلا اجرا خواهد شد یا نه و اگر بشود تا چه مدت دوام خواهد داشت. باحتمال بسیار زیاد اگر هم تحقق یابد چند روزی بیش دوام نخواهد آورد.
حتما هر دو رئیس جمهور در نشست مسکو بر این امر واقف بوده اند و نباید فرض کرد که رسیدن به این نتیجه هدف نهائی آنها بوده است.
آنچه در این گفت و گو در درجه اول اهمیت قرار داشت روابط روسیه و ترکیه بود که پس از رویداد های هفته های گذشته بیم آن می رفت که به بیراهه فرو غلطد. پوتین مطلب را چنین بیان کرد: ما باید همه چیز را مورد بحث قرار دهیم و تحولات فعلی را تجزیه و تحلیل کنیم تا اولا ، دیگرچیزی تکرار نشود (اشاره ایست به حمله هوایی ترکیه در 27 فوریه) و ثانیاً به روابط روسیه و ترکیه که شما و من آن را ارج می نهیم، آسیبی وارد نیاید.
کمتر از دوازده ساعت بعد ، اردوغان نشان داد که مسکو او را قادر ساخته است تا خود را از دام ادلب نجات بخشد. رئیس جمهور ترکیه روز جمعه گفت سیستم ضد هوایی،S-400 خریداری شده از روسیه، در ماه آوریل به بهره برداری می رسد. اردوغان با اعلام این خبر امید خانم «کی بیلی هاچیسون» Kay Bailey Hutchison سفیر ایالات متحده در ناتو را نقش بر آب کرد. هاچیسون قبلا ابراز امید واری کرده بود آنکارا به دلیل آنچه که در ادلیب رخ داده از راه اندازی S-400 خودداری خواهد کرد.
فرخنده باد هشتم مارس بر زنان و دوستداران زنان
فرخنده باد هشتم مارس بر زنان و دوستداران زنان
به گفتارش دل بسپرید که چنین گفت:
مریم فیروز
می شنوی؟ صدای این سپید موی گردنفراز را؟ ، با این نگاه سربلند و آن لبخند پیروز مند که بی پروا چشم در چشم من و تو ، روزگار ما و نیکان و بدان تاریخ، دوخته چه می گوید؟ می شنوی؟ شاهزاده خانمی که جاه شاهزادگی و منصب اشرافیت را زیر پا افکند و تا آخرین دم استوار در کنار زنان و دیگر ستمکشان ایستاد و از دل و جان در رفتار و گفتار با ستم و سیاهکاری زورمندان و زرمندان عیار وار رزمید می گوید :» گرمی دست هائی را که تا به امروز مرا یاری کرده اند بر شانه و سر و روی خود احساس می کنم، باز بلند می شوم و راه می افتم، نه! به این مفتی هم از پا در نخواهم آمد. توشه زیادی از خنده و دلنوازی، از گذشت و مهروزی همراه خود دارم و باز می روم.
راستی از چه دست بردارم؟
به گفتارش دل بسپرید که چنین گفت:
فردای آن روز که آن صحنه را چیدند و به شاه تیر انداختند، یعنی روز 15 بهمن 1327، آن روزها که ترس همه جا را گرفته بود و آتیه تاریک در جلوی ما بود، دختر جوانی صبح زود در خانه مرا کوبید. این دختر از حزب و جریان کنار رفته بود. از دیدن او یکه خوردم. او تند گفت: «امروز روزی نیست که من کنار بمانم، امروز حزب به همه ما نیازمند است. این است که آمده ام هر چه دستور دهند هر چه از من به خواهند آماده انجام میباشم.»
با شگفتی او را نگاه میکردم. در آن روزها فراریان از حزب بیشتر بودند تا کسانی که رو به آن بیایند. او آمده بود، کوچک و لاغر، اما نیرومند و با اراده و میخواست کار کند، خدمت نماید و از آن روز هر چه از او خواسته شد انجام داد. خانه او یکی از پناهگاههای ما بود و هر گاه که به سراغ او میرفتیم، چه شب و چه روز، او خندان آماده کار بود.
زن جوانی بود که از روز آغاز پی ریزی سازمان زنان جزو پایه گذاران آن بود و مادر دو بچه. از همان روز نخست که حزبیها در به در شدند او وقت را از دست نداد، به تک و پو افتاد و فراریانی را که جا و پناه نداشتند پیدا کرد و به خانه کسان خود برد، از آنها پذیرائی کرد، میرفت و میآمد، پیک بود و از همه جا خبر میآورد و جزو نخستین کسانی بود که برای پایه ریزی از نو سازمان آمادگی نشان داد و با وجود داشتن دو بچه و گرفتاریهای خانوادگی دست به کار شد. از هیچ ماموریتی روی گردان نبود، خندان و نیرومند، از بام تا شام کار میکرد. برای باز کردن گرهها و گذشتن از سختیها راههای بسیار ساده پیدا میکرد. برای تامین زندگی خود و بچه هایش ناگزیر شد به دانشگاه برود. این کار را هم با موفقیت به پایان رساند و هرگز ندیدم که لب به شکوه و شکایت به گشاید. با سختیها با روی گشاده رو به رو میگردید و بار سنگین زندگی را با خوشروئی میکشید و همیشه هر جا که بود و اگر خود لانه و آشیانهای پیدا میکرد بدون برو برگرد یکی دو نفر هم از آن لانه آشیانه بهره مند میشدند.
جای شگفتی است. اکنون که دارم این یادها را زیرو رو میکنم همه این زنان با من میباشند. چه زیاد هستند و چه زیبا و خوب هستند این زنان که در آن روزهای سخت با چادر و یا خود را آراسته نخستین روزنامه نهانی حزب را به هر گوشهای میرساندند و یا رفیق مسئولی را از این خانه به خانه دیگر همراه میبردند و یا پیک بودند و دانسته و آگاه رابطه حزبی را میان همه برقرار میکردند و نگاه میداشتند و یا آرام گوش به زنگ در خانه خود کشیک میدادند و با چشمانی باز و بیدار همه جا را میپائیدند، زیرا در خانه آنها جرگه حزبی برپا بود و یا محکومی در آن آرمیده بود. همین زنها بودند که سکوت تهران را پس از بهمن 1327 شکسته و برای آزادی زندانیان و برگرداندن آنها از شهرهای دوردست به خیابانها ریخته، کتک خوردند، توهین شدند، اما ایستادگی کردند. آیا اینها دست کمی از زنان افسانهای داستان هائی چون سمک عیار دارند؟ آیا اینها دختران سربلند آن مادرانی که فرودسی سروده نیستند؟
عیاری و جوانمردی چه چیز است؟ آیا آن زن جوان زیبائی که خود را آراسته و در جیپ با شوهرش مینشست و خنده و روی زیبای او نمونهای از زندگی آرام و خوش برای بینندگان بود جوانمردانه جان خود را به خطر نمیانداخت؟ چرا، زیر او میدانست که در جیپی که سوار میشود محکوم به اعدامی هم نشسته است، اما او نه یک بار، بلکه بارها در هفته این کار را میکرد و خم به ابرو نمیآورد. خندان و زیبا سوار میشد و میرفت و خندان و آرام تر بر میگشت، زیرا بار خود را به مقصد رسانده بودند. عیاران مگر چه میکردند؟
«عیاران سوگند یاد میکردند که باهم یار باشند و دوستی کنند و به جان از هم باز نگردند و مکر و غدر و خیانت نکنند و با دوستان هم دوست باشند و با دشمنان هم دشمن.»
آن زن جوان زیبائی که تنها خود او از همه خانواده به حزب روی آورده بود و با همه بندهای خانوادگی و گرفتاریهای دیگر که داشت شبها با محکومی که جانش در خطر بود و برای به دست آوردن او گروه هان گروهان سرباز بسیج میکردند، در خیابانها به راه میافتاد و در همه جا او را همراهی میکرد و با بودن خود توجه را از او دور مینمود، این آئین عیاری را آگاهانه و به درستی به کار میبست و هر شب خود با خطر رو به رو میشد و این کار را خیلی طبیعی میدانست زیرا میبایستی از جان دیگری پاسداری نماید و نه کسی از او در این باره چیزی شنید و نه در جائی به این از جان گذشتگی اشارهای کرد، فروتن و از خود گذشته این زن جوان برازنده نام «سربازی» بوده و هست.
آن دخترانی که به نام نامزد به دیدار زندانیان محکوم به اعدام میرفتند و برای او پیام حزبی میبردند و از او و دیگر زندانیان جویا میشدند و سازمانهای حزبی را از پیش آمدهای درون زندان آگاه میکردند مگر نه این است که اینها بی باک بودند و از خود گذشته؟ اینها خود را هر بار به چنگ خونخوارترین دشمنان میانداختند ولی خونسردی خود را نگاه میداشتند. خنده از روی آنها دور نمیشد میرفتند و بر میگشتند و شاد بودند که وظیفه خود را انجام داده اند و از زندانیان عزیز پیام آورده اند.
مادرانی با این که چند فرزند داشتند با بزرگواری و گذشت ماهها و گاه سالها محکومین و در به در شدهها را در خانه خود میپذیرفتند و آنها را چون فردی از خانواده عزیز میداشتند و شب و روز بیدار و آگاه به هر صدائی گوش میدادند و گوش به زنگ هر گفتهای در میان همسایگان بودند تا بهتر بتوانند از مهمان بسیار با ارزش خود پاسداری نمایند. اینها پا را از آئین عیاری فراتر گذاشتند زیرا تنها برای بچههای خود مادر نبودند، بلکه برای مردمی که تا دیروز برای آنها ناشناس بودند مادری میکردند.
چگونه میتوان از یاد برد آن زن جوانی را که به اندازهای کوچک و ریز بود که گوئی بچهای در جنب و جوش است، بی چادر و یا با چادر، او همه جا بود، هرگاه که خطر تازهای روی میآورد پیدایش میشد. چشمان نگران او جویا بودند و با علاقه فراوان به هرجا که باید برود میرفت و هر کاری را که باید بکند میکرد. خانه او تا روزی که خانه داشت جای دربدران بود و هرگز نشنیدم که ناله کند و یا درخواستی داشته باشد. دست و دلباز و از خود گذشته برای نهضت زندگی میکرد. در روز مسئول سازمانی و در تاریکی شب پیک و روزنامه رسان بود. (این زن عزیز و رفیق ارجمند دیگر در میان ما نیست. بیماری هولناک و کوتاهی رفیق هما هوشمند راد را از میان ما برد) یاد او برای یارانش زنده و نام او در نهضت زن کشور ما پایدار است.
بدبختانه در این صفحات جای آن نیست که از نهضت زنان ایران سخن رانده شود. از آن راد زنانی که برای نخستین بار برپا خاسته و برای زن و مادر ایرانی پا به میدان گذاشتند.
آن روزها آنان برای به دور انداختن چادر قیام کردند و در آن دوران سخت با آخوند و مذهبی در افتادند. نوشتند، روزنامه داشتند، تاتر درست کردند و به روی صحنه آمدند و هدفهای خود را به گوش مردم رساندند.
در باره این زنان و نهضت زن در ایران باید جویا شد، پژوهش کرد و به راستی کتابی درخور آنها و جانبازیها و گذشت آنها نوشت.
در اینجا از آنهائی میگویم که هر روز و هر شب در سالهای اخیر در نبرد بودند و من خود آنها را از نزدیک دیده و شناخته ام. بله، این زنان و دختران بدون این که سینه سپر نمایند و یا از رازهای بزرگی که به دست آنها سپرده شده بود پرده دری نمایند، دشوارترین کارها را کردند و آئین جوانمردی و عیاری را بدون هیچ گونه خودنمائی همان طور که قانون جوانمردی است به کار بستند.
برگفته از :» چهره های درخشان» نوشته مریم فیروز
دیدگاههای اخیر